تاریخ و تمدن
| ||
|
هفتسین سفرهای است که ایرانیان هنگام نوروز میآرایند. آنچه که در این سفره قرار میگیرد، باید دارای هفت خصوصیت زیر باشد:
بنابراین هر آنچه که دارای این ویژگیها نباشد - اگر چه با بندواژهی «س» هم آغاز شده باشد - نمیتوان جزء هفت سین به حسابش آورد. در زبان پارسی، تنها هفت چیز هستند که این ویژگیها را دارا هستند:
هرچند که در سفرهٔ هفت سین باید به هرحال هفت جزء که با آوای «سین» آغاز میشوند (نمادی از «سپنتا») چیده شود، ولی برای زینت و چیدمان دلپذیرتر سفرهٔ هفت سین، تقریباً همهٔ خانوادههای ایرانی اجزاء دیگری هم در سفره میچینند و در آرایش و رنگامیزی سفره شان نهایت خوش سلیقگی را اعمال میکنند. آینه و کتابی مقدس در کنار آن هم از اجزائی است که تقریباً در هر سفرهٔ هفت سینی چیده میشود. برخی بر این باورند که سکه که نماد «دارایی» وآب که نماد «پاکی و روشنایی» است بهتر است در کنار هم قرار گیرند و سکه را درون ظرفی از آب سر سفره میگذارند. عاشورا، دهمین روز از ماه محرم در گاهشماری هجری قمری ، روز مقدس مسلمانان است.شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است که در این روز حسین بن علی- امام سومشیعیان - و یاران وی در رویداد کربلا در جنگ با لشکر عمر سعد کشته شدند. شیعیان در این روز سوگواری میکنند. اهل سنت روز عاشورا را سالگرد روزی میدانند که موسی دریای سرخ را شکافت و خودش و پیروانش از آن عبور کردند و این روز را گرامی و روزه گرفتن در این روز را مستحب میدانند. کلمه عاشورا به معنای «دهم» است. در تقویم رسمی ایران، افغانستان، عراق، پاکستان و هند این روز تعطیل میباشد.
سوگواری محرم عزاداریها و یادبودهایی است که به مناسبت کشته شدن حسین بن علی و یارانش که درواقعه کربلا روی داد، انجام میشود. این نبرد در سال ۶۱ هجری قمری در صحرای کربلا در عراق کنونی اتفاق افتاد. سوگواری برای حسین بن علی مختص ماه محرم نمیشود و در دیگر روزهای سال نیز با توجه به فرهنگو رسم هر منطقه انجام میشود. سوگواری برای حسین بن علی و دیگر یارانش از روز نخست محرم آغاز میشود و در ظهر عاشورا به اوج میرسد. در غروب و شامگاه عاشورا، این سوگواری تحت عنوان مراسم شام غریبان ادامه پیدا میکند. در روز ۱۲ محرم نیز مراسمی با نام «سوم امام حسین» انجام میشود. این نوع مراسمها در روز ۱۶ محرم با نام «هفتم امام حسین» و ۲۰ صفر با نام «اربعین» ادامه پیدا میکند. مراسم سوگواری سومین امام شیعیان از دیدگاه شیعه اهمیت بسیاری دارد و انجام آن عبادت است. سوگواری محرم در جاهای مختلف به صورتهای گوناگون انجام میشود. علاوه بر شیعیان، این مراسم در میان غیرمسلمانان در ترینیداد و توباگو، جامائیکا، هند و ارمنیهای ایران برگزار میشود.[نیازمند منبع] سوگواری محرم علاوه بر ابعاد مذهبی، ابعاد سیاسی و اجتماعی نیز دارد. سوگواری شیعیان ایران در ماه محرم همواره به صورت خودجوش بوده است و حکومتها دخالتی در راه اندازی دستههای عزادار و برپایی مجالس سوگواری نداشتهاند. موزه ملي ايران با قدمتي بيش از 70 سال، با دارا بودن سیصد هزار شيء و زيربنايي بيش از 20 هزار مترمربع نه تنها بزرگترين موزه باستان شناسي و تاريخ ايران است بلكه از نظر حجم، تنوع و كيفيت آثار نيز جزء يكي از چند موزه معتبر جهان محسوب مي شود. اين موزه در فرهنگ موزه داري ايران به عنوان موزه مادر به شمار مي رود كه هدف از برپايي آن، نگاهداري و پ��وهش در آثار گذشتگان و انتقال آنها به آيندگان، ايجاد و تقويت تفاهم ميان اقوام و ملل، شناخت و نمايش سهم ايرانيان در بالندگي فرهنگ و تمدن جهاني و تلاش در بهبود و افزايش ميزان دانش عمومي مردم است. به ادامه مطلب بروید......... ادامه مطلب فلسفه سیزده بدر در ایران باستان: ایرانیان باستان اعتقاد داشتند که عدد 13 نحس می باشد ، از نظر علمی عقیده ی آنها کاملا درست می باشد ! البته در رسانه های امروزی هیچ اشاره ای به اینگونه مسائل نمی شود و دلیل آن هم ترس از خرافی شدن عقاید و همچنین کم بودن سطح علمی جامعه می باشد . در واقع فلسفه عدد 13 بر می گردد به طرز قرار گیری ستاره ها و منظومه خورشیدی ؛ جمعی از دانشمندان بر این باورند که اجسام خیلی بزرگ ( مانند ماه ، یا حتی کوه ) نوعی فرکانس از خود منتشر می کنند که بر بازده و عملکرد مغز جانوران خصوصا انسان مستقیما تاثیر ( خوب یا بد ) دارد . این مسئله پایه و اساس خیلی از عقاید را ثابت می کند . ( در باره این موضوع مطالب بسیار زیادی وجود دارد که به دلیل مختصر گویی از آوردن آنها در این متن خودداری شده است ) ایرانیان باستان این روز ( 13 فروردین ) را در طبیعت به جشن شادی می پرداختند تا بدین وسیله خود را از نحسی آن حفظ کنند . از آداب این روز می توان به گره زدن سبزه و دور انداختن یا به قولی به آب دادن سبزه اشاره کرد . در گذشته دختران و پسران دم بخت سبزه ها را گره می زدند و آرزو می کردند تا در سال جدید تشکیل خانواده دهند ، یک شعر نیز وجود دارد که دختران در هنگام گره زدن این سبزه ها می خواندند " سال دیگه ، سیزده به در ، خونه شوهر ، بچه بقل " که من هرچه در منابع در دسترسم جستجو کردم نتوانستم قدمت این شعر را از دوران قاجار بیشتر پیدا کنم ! البته گره زدن تنها مختص دختران و پسران دم بخت نمی باشد و همه می توانند سبزه ای گره زده و آرزو کنند . عقیده بر این بوده است که وقتی گره باز شود ، مشکلات حل شده و آرزو بر آورده می شود . به ادامه مطلب بروید......... ادامه مطلب کلیسای سن پیر (به ایتالیایی: Basilica di San Pietro in Vaticano) کلیسایی در مجاورت واتیکان در رم واقع شده است که نزدیک به ۲۰۰ هزار متر مربع وسعت دارد و حجاریها و مجسمههای بالای سقف آن اثر میکل آنژ هنرمند مشهور ایتالیایی است.(بزرگترین کلیسای جهان)[۱] شخص یکی از حواریون مسیح بودهاست و مقبره او در وسط محوطه داخلی این کلیسا قرار دارد و سایر پاپها از جمله پاپ ژان پل دوم هم که چند سال پیش فوت کرد نیز در زیرزمین این کلیسای بزرگ و مجلل دفن شدهاند. نکته جالب اینکه نقشه هوایی ساختمانهای کلیسای سن پیرو به شکل یک کلید طراحی شده که نماد کلید بهشت محسوب میشود و مجسمههای حواریون مسیح نیز به شکل نیم دایرهای در اطراف در ورودی این کلیسا نصب شدهاست. بنای کلیسای سن پیرو در رم به مدت یک سدهٔ تمام در دست ساخت بود. ابتدا در دورهٔ رنسانس با طرح برامانته (۱۵۰۶)، سپس با طرح تازه میکل آنژ (۱۵۴۶) به صورت پلان متمرکز و ایستا ساخته شد. پاپ توسعهٔ کلیسا را به کارلو مادرنو (۱۶۰۷) واگذار نمود. او سه بلوک را به صحن کلیسا افزود و نقشه را از تقارن محوری تبدیل نمود. سپس با ساخت یک نمای کشیده با سنتوری بر فراز ورودی که مورد انتقاد فراوان هم قرار گرفت چشم از جهان فرو بست. سرانجام تکمیل کار بر عهدهٔ جووانی برنینی (۱۶۲۳) گذارده شد و یکی از شاهکارهای معماری شهری باروک پدید آمد. وی با برپایی یک سایه بان بزرگ «خیمه مقدس» در زیر گنبد که دارای چهار ستون مارپیچ مرمرین بود تندیس چهار فرشته را بر بر فراز آنها نهاد. «سریر قدیس پطرس» بخش زیادی از زندگی پربار برنینی را به خود اختصاص داد، این نماد تجسمی از آمیزش پیکرتراشی با معماری همراه با نقاشی و نورپردازی است و نمایانگر پیروزی مسیحیت بر جهان میباشد. طراحی میدان شکوهمند روبروی کلیسای سن پیرو به گونهای ظریف و موثر از پهنای نمای ساختمان (مادرنو) میکاهد و کلیسا با دو یال ذوزنقهای همگرا به میدان بیضی شکل که با دو ردیف دوتایی ستون به شیوهٔ توسکان ساخته شده، ستون بزرگی را که از مصر آورده شده در مرکز و فوارههای ساخت مادرنو را در دو کانون خود قرار داد. بدین سان برنینی ساختمان دورهٔ رنسانس که بصورت منفرد و مستقل ایستاده بود را به طرح گسترده در پیوند با محیط پیرامونی و معماری پویای باروک تبدیل میسازد. به ادامه مطلب بروید..... ادامه مطلب به ادامه مطلب بروید.... ادامه مطلب افشاریان، نام دودمانی ایرانی است که بر ایران حکومت کرد. بنیادگذار این دودمان نادرشاه افشار بود. نادرشاه از طایفه کوچک قرخلو از ایل افشار است و افشارها دسته ای هستند از ترکمانان که مقارن تسلط مغول بر ترکستان از آن دیار مهاجرت کرده در آذربایجان متوطن شدند و در این سرزمین بودند تا انکه شاه اسماعیل ایشان را کوچانده در ابیورد خراسان مقیم نمود.ایل افشار روزهای تابستان را ابیورد و زمستان را در دستجرد از محال درهگز به سر میبردند و در همین محل است که نادر در محرم سال ۱۱۰۰ به دنیا آمد و به همین دلیل نادر پس از آن در انجا عمارتی ساخت و دستجرد را مولودخانه نامید. این مطالب در مورد دوران زندیه است. نظر یادتون نره. معماری زندیه به معماری سدهٔ دوازدهم در ایران (دورهٔ کریمخان زند) گفته میشود. کریمخان علاقهٔ زیادی به ساخت بنا داشت و در این دوره بناهای گوناگونی تأسیس کرد که بازار، مسجد و حمام وکیل، باغ نظر و عمارت کلاهفرنگی در شیراز و ایوان تخت مرمر و خلوت کریمخانی در شیراز از آن جملهاند.
عدادی از طایفه زند چون وضعیت را نامناسب دیدند و بزرگان طایفه زند هرکدام برای رسیدن به قدرت دست به کشتار یک دیگر زده بوده اند، شبانه و مخفیانه به سمت کوهستانهای سختگذر حرکت کردند تا جان زن و فرزندانشان در امان باشد و تا زمانی که سلسله عوض شد در همان جا میزیستند وانگاه که قتلعام علیه این طایفه به پایان رسید و بعد از مرگ اقا محمد خان قاجار که کینه این طایفه را بر دل داشت باز مانده طایفه کریم خان به یاسوج کنونی کوچ کردند ودران مکان اقامت گزیدنند و در این مدت صاحب مال و منال خوبی شده بوداند. بعد سالها مخفیانه زندگی کردن حاج نیاز بزرگ طایفه به سمت اردکان فارس هجرت نمود وبا ورود ایشان به این منطقه کسی یارای مقابله با این طایفه تازه وارد را نداشت و به بزرگی و خانی منطقه درامد و ایشان برای همیشه در این مکان اقامت کردند و بعد از حاج نیاز فرزندش حاج علی خان وفرزندان ایشان بر بلوکات اردکان فارس خانی و کلانتری کردند و از این طایفه در فارسنامه ناصری یاد شدهاست. ایشان کلیه دهات مجاور را خریداری کردند و خراج سالیانه حکومت را یکجا میپرداختند این طایفه برای قدردانی از زحمات حاج نیاز بعدها نام خانوادگی نیازی را برای فامیل خود انتخاب کردند از حاج نیاز یاسیچی قرانهای خطی بر پوست آهو برای وراث آن به جای ماندهاست. و در دوره پهلوی که مبارزات علیه خوانین آغاز شده ایشان بدون مقاومت قدرت را به حکومت مرکزی تحویل دادند.فارسنامه ناصری از دیگر بازماندگان طایفه زند که به یافت آباد از مناطق تهران کنونی تبعید شده بودند نیز در اواخر دورهقاجاریه ، و بعد از او مرتضی خان زند معروف به مرتضی خان یافت آبادیموفق به تملک یافت آباد، اسلام شهر و روستاهای اطراف شدند که البته در رابطه با این مالکیت همواره باعبدالحسین میرزا فرمانفرما معروف به از شاهزادگان صاحب نفوذ قاجار اختلافاتی وجود داشت که در نهایت پس از نزاعی طولانی و خشونت بار در دوران پهلوی اول با رای دادگاه مالکیت یافت آباد به خوانین زند رسید. مرتضی خان یافت آبادی نیز همچون دیگر اقوام خود جوانمرد و مردم دار بود و به عنوان یکی از پیشگامان اصلاحات ارضی بخش عمدهای از زمینهای یافت آباد را به صورت داوطلبانه به مردم واگذار کرد.[نیازمند منبع] مقبره رو به تخریب وی در قبرستان یافت آباد واقع شدهاست. پس از در گذشت کریم خان زند دگرباره جانشینان او به جان هم افتادند و با جنگ و نزاعهای مستمر، زمینه تقویت و کسب اقتدار آغا محمد خان و سلسله قاجار را فراهم آوردند. در سال لطفعلی خان آخرین پادشاه زند پس از رشادتهای بسیار آن به دست آغا محمدخان قاجار معروف به کشته شد. در آن زمان کرمان پایتخت زندیه بود. آغامحمدخان با به دست آوردن شهر شیراز دست به کشتار کسانی که از دودمان زند بودند زد، پسران لطفعلی خان را اخته نمود و دستور تجاوز جنسی به زن باردار و دختر لطفعلی خان زند و دیگر زنان این دودمان را دادوگروهی از افراد طایفه زند نیز به اطراف متواری شدند تا دست اقامحمد خان به انان نرسد[نیازمند منبع] عدهای از وابستگان نزدیک این خاندان را با خود به تهران آورد و در قلعهای قدیمی در یافت آباد امروزی زندانی نمود که در اواخر قاجاریه توانستند اراضی اطراف را بدست آورند و همانجا اقامت کنند و دیگر وابستگان این خاندان یا کشته شدند. یا به عثمانی گریختند و یا مهاجرت کردند تا جان زن و فرزندانشان در امان باشد. امروزه در استانهای لرستان، کرمانشاه، کردستان، همدان، کهگیلویه و بویراحمد، فارس، کرمان و خراسان بازماندگان طایفه زند زندگی میکنند. دستگاه دیوانی زند به رهبری حاج ابراهیم کلانتر که به لطفعلی خان خیانت کرده بود یکراست به قاجارها پیوست و به جز تنی چند که به واپسین فرمانروای زند تا دم مرگ وفادار ماندند دیگران رویه ابراهیم خان را پیش گرفتند. تشمال کریم (کریم خان زند) از تیرهٔ زند بگله بود. تیرهٔ زند بگله مهمترین تیرهٔ طایفهٔ زند به حساب میآمدهاست. طایفهٔ زند گروهی بودند با معیشت شبانی که از اراضی دامنهٔ زاگرس به دهستان پری و کمازان در نزدیکی ملایر کوچ کرده بودند.» معمولاً زندها را شاخهای از طوایف لک به حساب آوردهاند. یقیناً از نواحی شمال لرستان کوچ کرده و به وسیله شاه عباس صفوی در اطراف ملایر و بروجرد اسکان داده شدهاند.[۲] پس از مرگ نادر کریمخان نیرویی به هم زد و پس از چندی با دو خان بختیاری به نامهای ابوالفتحخان بختیاری و علیمردان خان بختیاری ائتلافی فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی میدانستند، به نام ابوتراب میرزا (شاهاسماعیل سوم) را به شاهی برگزیدند. در این اتحاد علیمردان خان بختیاری نایبالسلطنه بود و ابوالفتحخان بختیاری حاکم اصفهان و کریمخان زند نیز سرلشکر سپاه بود. اما چندی که گذشتعلیمردان خان بختیاری، ابوالفتحخان بختیاری را کشت و بر دیگر همراهش کریمخان زند شورید ولی سرانجام پیروزی با کریمخان زند بود.[۳][۴] کریم خان پس از شانزده سال مبارزه دایمیتوانست بر تمامی حریفان خود از جمله محمدحسن خان قاجار و آزاد خان افغان غلبه کند و صفحات مرکزی و شمالی و غربی و جنوبی ایران را در اختیار بگیرد. وی به انگلیسها روی خوش نشان نداد و همواره میگفت آنها میخواهند ایران را مانندهندوستان کنند. برادر وی، صادق خان، نیز موفق شد در سال بصره را از حکومت عثمانی منتزع نماید و به این ترتیب، نفوذ اوامر دولت ایران را بر سراسر اروندرود و بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند. زندیان یا زندیه یا دودمان زند نام خاندانی پادشاهی است که میان فروپاشی افشاریان تا برآمدن قاجار به درازای چهل و شش سال در ایران بر سر کار بودند. این سلسله به سردمداری کریم خان زند از طایفه زند از سال ۱۱۶۳ هجری قمری در ایران به قدرت رسید. کریمخان، ایلخان طایفه زند بود. پدرش «ایناق خان» نیز ایلخان بود. کریم خان در آغاز یکی از سرلشکران سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر با همراهانش بازگشت. او فردی مدبر[۱] بود. او را لحاظ برخورد با مردمان نیکوترین فرمانروا پس از حمله اعراب به ایراندانستهاند. کریم خان خود را وکیل الرعایا نامید و از لقب شاه پرهیز کرد. شیراز را پایتخت خود گردانید و در آبادانی آن کوشش نمود. ارگ، بازار، حمام و مسجد وکیل شیراز ازکریمخان زند وکیل الرعایا به یادگار ماندهاست. کریمخان زند وکیل الرعایا (۱۱۹۳ – ۱۱۶۳ ه. ق.) توانست پس از فروپاشی حکومت نادرشاه افشار، تمام بخشهای مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادقخان زند، نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ق. بصره را از امپراتوریعثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروندرود،بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند. به گزارش باشگاه خبرنگاران ،افراد برای داشتن آرامش در سفرها همیشه از هتل استفاده می کنند و غالبا به دنبال بهترین هتل می گردند تا چند روز سفر را در بهترین شرابط و در راحتی بگذرانند.
این هتل از پایه برای ترساندن مسافرین ساخته شده و به همین علت به ترسناک ترین هتل انگلستان و دنیا تبدیل شده است. هیچ سرویس درستی در آن وجود ندارد و تمام کارها را مسافرین باید خودشان انجام دهند. همچنین سکوتی وهم انگیز در راهروهای این هتل همیشه وجود دارد.
بازی های المپیک به جشنواره های ورزشی گفته می شود که به عقیده تاریخ نویسان اولین بار در یونان باستان انجام می شد و در اواخر قرن 19 میلادی مجدداً احیا شد.
در دوره باستان بیشتر جشنها در ابتدا جنبه مذهبی داشتند و برای ادای احترام به زئوس (پادشاه خدایان یونان) در صحن معبدوی به نام المپیا برگزار می شد. المپیا دشتی است واقع در کشور یونان در اروپا که به ثبت میراث جهانی یونسکو نیز رسیده است. شرکت کنندگان مسابقات المپیک تنها مردانی بودند که وقت و ثروت کافی به منظور پرداختن به ورزش را داشتند. این جشنها اغلب پس از پیروزی در جنگ یا در بزرگداشت روزهای تولد و مرگ پادشاهان و بزرگان هر 4 سال یک بار برگزار می شد.
(تصویر متعلق به مجسمه زءوس است که مسابقات المپیک برای ادای احترام به او در صحن مقدس او در المپیا برگذار می شد.)
در ابتدا تنها ورزشکاران غیر حرفه ای حق شرکت در این مسابقات را داشتند اما کم کم پای حرفه ای ها نیز به این عرصه باز شد.
بازی های المپیک باستان از سال 776 بیش از میلاد آغاز و تا سال 394 بعد از میلاد ادامه داشت ،در بررسی علل افول بازی های المپیک در دوره باستان می توان گفت که با غلبه رومیان بر یونانیان بازی های المپیک شکوه و جلال گذشته خود را از دست داد و صحنه رقابت های انسانی به کارزارهای خونین و نبرد گلادیاتورها با هم و نبرد انسان با حیوان که همان گاو بازی رایج امروزی است تبدیل شد.
در دوران باستان تنها مردانی که آزاده زاده می شدند و نه برده، می توانستند در مسابقات المپیک شرکت کنند و دختران مجرد در تاریخی دیگر در ستایش همسر زئوس به مسابقه می پرداختند و بانوان متاهل نیز حق شرکت نداشته و در صورت مخالفت بهای آن را با جان خویش می پرداختند. در ابتدا مسابقات المپیک تنها شامل مسابقه دو بود ولی بعدها کشتی، بوکس و پرش نیز به آن اضافه شد.
*شکل گیری المپیک نوین: از سال 394 بعد از میلاد که بازی های المپیک تعطیل شد تا سال 1896 میلادی این مسابقات به دست فراموشی سپرده شد و المپیا نیز در زلزله ای مهیب کاملاً از بین رفت. پس از این حادثه باستان شناسان به کاوش هائی در آن منطقه پرداختند و پس از تلاش های دولت های کشور فرانسه و یونان و پی گیری های دانشمندی به نام پی یو بارون دوکربرتن در سال 1889 در شهر پاریس کشور فرانسه همایشی تشکیل شد که اساس بازی های المپیک جدید را بنا زد. در سال 1892 پس از آنکه دولت خواست تا وی را در اجرا و احیای بازی های المپیک بازی کند. برنامه و آئین نامه ی عظیمی را در این مورد به اتحادیه ورزش پاریس ارسال کرد و بلافاصله، خود از طرف دولت فرانسه به ریاست اتحادیه برگزیده شد و برای به دست آوردن پشتیبان به کشورهای اروپائی مسافرت کرد. در سال 1896 کنگره المپیک تشکیل شد و کویرتن مورد حمایت کشورهای شرکت کننده قرار گرفت در این کنگره قرار شد بازی های المپیک در هر 4 سال یک بار در یکی از کشورهای بزرگ برگزار شود و کمیته ای به نام کمیته بین المللی المپیک به نظارت کامل و دقیق بر بازی ها داشته باشد، تشکیل گردد و این گونه شد که بازی های المپیک در سال 1896 دوباره در آتن از سر گرفته شد. مرز هلیوسفر، تنها با نگاه کردن نمیتوان درک کرد که آیا مهد تمدن بشر پشت سر گذاشته شده و در میان فضای میان دو ستاره غوطهور شدهاید یا نه؟ در آنجا تنها فضای ژرف و خالی را میتوان دید، فرقی نمیکند که کدام طرف مرز نامرئی هلیوسفر باشید.
نرد یا نردشیر کهن ترین بازی دنیا است که در میان مردم خاورمیانه و مردمان اروپای شرقی بسیار رایج است. در این بازی دو نفره ، طرفین مهرههای خود را بر اساس دو عددی که بر روی تاس نقش می بندد در جهت حرکت عقربههای ساعت یا خلاف آن حرکت میدهند و درآخر از صفحه ی بازی خارج میسازند،در پایان بازیکنی برنده خواهد بود که زودتر همه ی مهرههای خود را از زمین بازی خارج نماید.
کوروش دوم که به کوروش بزرگ و کوروش کبیر مشهور است. بنیانگذار و
نخستین شاه شاهنشاهی هخامنشی بود که در بین سالهای ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از
میلاد، بر نواحی گستردهای از آسیا حکومت میکرد. کوروش در استوانه خود که
دربابل کشف شده، خودش را «فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ انشان، نوادهٔ کوروش، شاه
بزرگ انشان، نوادهٔ چیش پیش، شاه بزرگ انشان، از خانوادهای که همیشه پادشاه
بودهاست» معرفی میکند.
تاریخ ایران باستان کتابی است نوشته میرزا حسنخان پیرنیا که در زمینه ایران پیش از اسلام تالیف شدهاست. منابع عمده پیرنیا کتابهای فرانسوی، انگلیسی، روسی و آلمانی هستند که ترجمهای از منابع یونانی و رومی محسوب میشوند. وی از منابع عربی و فارسی هم در سطح گستردهای استفاده کردهاست. وی ابتدا مطالب مورخان باستانی را در زمینه یک مطلب و رویداد تاریخی میآورد، سپس در یک جمعبندی به تجزیه و تحلیل آنها میپردازد و نقطه قوت تاریخنگاری پیرنیا در همین قسمت دیده میشود. بهعنوان نمونه درباره به قدرت رسیدن کوروش هخامنشی نوشتههای هرودت، گزنفون، کتزیاس، دیودو سیسلی و ژوستن را میآورد و در کنار مطالب منابع اسلامی و لوح نبونبد قرار میدهد و به یک نتیجهگیری کلی میرسد. آنگاه در زمینه خویشاوندی کوروش با شاه ماد مینویسد: «عقیده کتزیاس که اصلا کوروش با آستیاگ قرابتی نداشته [است]، صحیح نیست؛ زیرا هرودت و دیگر مورخان او را نوه آستیاگ دانستهاند و نوشتههای هرودت بیشتر مورد اعتماد است.» تاریخ ایران باستان از زمان تالیف تاکنون چندینبار به چاپ رسیدهاست. این مجموعه در سه جلد منتشر شده و همواره مورد استقبال پژوهشگران حوزه تاریخ و علاقهمندان به ایران باستان قرار گرفتهاست. موضوع اصلی جلد نخست آن سرگذشت ایران در عصر ماد و هخامنشی تا پایان عصر خشایارشا است. در کنار تاریخ ایران رویدادهای تاریخی مناطقی نظیر مصر، آشور، بابل، سوریه، فلسطین و... نیز در اینجا مطرح میشود. نویسنده از نژادها و خطهای روزگار باستان سخن میراند و منابع تاریخی خود یعنی آثار توسیدید، دیودور سیسلی، پلوتارک، آریان، رازب، استرابون، موسی خورن، طبری، بلاذوری، ابن اثیر و... را معرفی میکند. وی آغاز حکومت مادها را ۷۰۰ ق. م میداند. از ماد با عناوین دیوکس، فرورتیش، هووخشتر و اژدهاک یاد میکند و درباره جنگهای ماد و آشور به تفصیل مینویسد. نحوه به قدرت رسیدن کوروش و شرح حال نخستین شاهان هخامنشی موضوع اصلی این جلد از تاریخ ایران باستان است. در اینجا پیرنیا درباره روابط ایران و یونان هم به تفصیل مینویسد و از تسخیر مناطق مختلف به دست هخامنشیان سخن میگوید. جلد دوم اثر پیرنیا با توضیح درباره نام و نسب سلطنت اردشیر اول آغاز میشود و با مرگ اسکندر و شرح خصال او پایان مییابد. در این جلد مولف به بیان رویدادهای زمان خشایارشا دوم، سغدیان، داریوش دوم، اردشیر دوم، اردشیر سوم، آرسس و داریوش سوم میپردازد و نشان میدهد که چگونه اسکندر مقدونی با نبردهای متعدد امپراتوری بزرگ ایران را از پا درمیآورد و به ممالک همسایه ایران نظیر هند و عربستان میتازد. وی درباره دیوانسالاری عظیم عصر داریوش مطالب ارزندهای مینویسد و از نیروی دریایی، سپاه، داوری، راهها، چاپارخانهها، تقویم و سایر پیشرفتهای عصر هخامنشی یاد میکند و مطالب سنگنبشتههای این عصر نظیر بیستون را سطر به سطر به نظاره مینشیند. جلد سوم تاریخ ایران باستان با نزاع مقدونیها بر سر جنازه اسکندر برای رسیدن به قدرت آغاز میشود، با برآمدن اشکانیان و شرح حال آنان ادامه مییابد و با بیان معماری عصر پارتی خاتمه مییابد. در این مجلد مولف از جنگ سرداران اسکندر (آنتیپاتر، پلیس پرفون، آنتیگون، کاساندر و...) به سر جانشینی او سخن میگوید و توضیح میدهد که در خلال این نبردها چگونه قلمرو ایرانیان در دست سلوکوس افتاد. سلوکوس و جانشینانش درصدد تحمیل فرهنگ و زبان یونانی بر ایرانیان بودند، آنان بدین منظور «یونانی کردن مشرق را پیش کشیدند، یعنی مانند اسکندر آوردن مردم اروپایی را به مشرق و ایجاد مستعمرات یونانی را در و ایران و باختر تشویق کردند.» پس از بیان زمینههای فردیانی سلوکیان، پیرنیا از طلوع اشکانیان و علل و عوامل آن میگوید و دوره پارتی را «دوره واکنش سیاسی» ایرانیان در برابر مهاجمان میداند. وی از جغرافیای محل سکونت پارتها مینویسد و شرح حال آنها را از یک دولت محلی تا یک دولت ملی و بزرگ دنبال میکند و شرح حال شاهان اشکانی و روابط آنها را با رقیب جدید ایران در جهان یعنی روم توضیح میدهد و پس از بیان شرح حال فرمانروایان پارتی در بخش تمدنی این کتاب از وسعت، پایتخت، دیوانسالاری، سپاه، امور مالی، مسکوکات و تقویم اشکانیان سخن میگوید. پیرنیا آداب، اخلاق و دین و آیین ایرانیان این روزگار را تبیین میکند. وی بر این باور است که اشکانیان یا پارتیان نیز مانند شاهان هخامنشی در زمینه فرهنگ و دین ملتها تسامح و تساهل داشتند. «دولت پارت در امور مذهبی تبعه خود دخالت نمیکرد و آنها را به احوال خودشان واگذار میکرد». پایان روزگار اشکانیان، پایان اثر پیرنیا است. زیرا پیری و بیماری هر دو از راه میرسند و به وی مهلت نمیدهند تا از ساسانیان هم اطلاعاتی را به تاریخنگاران ارائه دهد. به گزارش ایران ویج ، تا اوایل قرن بیستم، در جهان، کشور ما را با عنوان رسمی «پارس» یا «پرشیا» میشناختند، اما در دوران سلطنت رضاشاه که بحث رجعت به ایران باستان و تاکید بر ایران پیش از اسلام قوت گرفته بود، حلقهای از روشنفکران باستانگرا مانند سعید نفیسی، محمدعلی فروغی و سیدحسن تقیزاده گردهم آمدند که به این منظور اقداماتی را انجام میدادند. سعید نفیسی از مشاوران نزدیک رضاخان به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به «ایران» تغییر یابد، این پیشنهاد در دیماه ۱۳۱۳ شمسی رنگ واقعیت به خود گرفت. این تصمیم مخالفانی هم دارد. مخالفان معتقدند که نام ایران نمیتواند آن بار معنایی، فرهنگی و تمدنیای را که در اصطلاح «پرشیا» نهفته است و غیرایرانیان از دیرباز با آن آشنایی دارند، منتقل کند. گروهی معتقدند که رضاشاه فقط به دلیل سیاسی برای تثبیت حکومت اقتدارگرایانه خود چنین تصمیمی گرفته است. این دسته از تحلیلگران میگویند اصل اقدام را باید متوجه جمعی از نخبگان فرهنگی و سیاسی آن دوره از جمله افراد ذکر شده دانست که در اقتدار حکومت رضاخان منافع خاص خود را نیز جستجو میکردند. هم کلمه پرشیا یا پارس، به فارسی و هم کلمه ایران قدیمترین ماخذش در کتیبههای داریوش است. ولی خود کلمه پارس در کتیبه قدیمتر آشوری به صورت پارسوا دیده میشود که تقریبا یک قرن یا کمی بیشتر قدیمیتر است. ولی هر دوی اینها در ایران هخامنشی به کار میرفته و بیشتر از آنکه اسم مملکت باشد، اسم قوم بوده. داریوش میگوید من یک پارسی هستم و ایرانیام. این کلمه ایران در تمام دورههای بعدی رواج داشته. البته ما از دوره اشکانی که آثار کتبی کم است، اطلاع درستی نداریم. ولی در دوره ساسانیان به تمام سرزمین ایران میگفتند ایرانشهر. شهر معنی قدیمیاش یعنی مثلا به انگلیسی kingdom یعنی شهریاری و سرزمینی که وسعت داشته باشد و پادشاهی داشته باشد. در زبان اوستایی هم گفته میشود که ایرانیها یعنی مردم اوستایی، آنها اسمی از ایرانیها آن طور که ما میگوییم نام نمیبرند، ولی قوم اوستایی در یک جایی ساکن بودند به اسم «آیره وئه یو» که آن قسمت اولش آیرو همان قسمت اول ایران است و این اسم در اسم ایرج باقی مانده، اولش آیرج همان جزئی است که در کلمه ایران دیده میشود. بنابراین کلمه پرشیا و ایران هر دو قدیمی است و قدیمترین سند و ماخذی که از هر دویش در ایران وجود دارد همان کتیبههای داریوش هخامنشی است و پارسوا در کتیبههای آشوری هم دیده میشود. بعد از اسلام هم این اسم وجود داشته. گو اینکه مملکت دیگر به آن صورت وجود نداشته بلکه تا دویست سالی جزو متصرفات عربها بود و حاکمهای عربی داشته تا اینکه به تدریج در ایران امرای محلی پیدا شدند. اول طاهریان ولی مهمتر سامانیها و صفاریها که اینها ایرانیالاصل بودند و به خصوص صفاریها و سامانیها موجب ترویج زبان فارسی و نوشته شدن آثاری به زبان فارسی و سروده شدن اشعاری به زبان فارسی شدند که بعدا هم ادامه پیدا کرد و قوت گرفت. در مورد ایران که آیا ایران گفته شود یا پرشیا، این یک اشتباهی بود که در دوره رضاشاه پیش آمد و دولت ایران از کشورهای خارجی خواست که کشور را ایران بخوانند چون در زبان فارسی، ما کشور ایران میگوییم. اما کلمه ایرانی یکی از قدیم ترین الفاظی است که نژاد آریا با خود بدایره تمدن آورده است این شعبه از نژاد سفید که سازنده تمدن بشری بوده و علمای اروپا آن را به اسم هند و اروپایی ویا نزاد هندو و ژرمنی و یا هند و ایرانی و یا هند و آریائی خوانده اند از نخستین روزی که در جهان نامی از خود گذاشته است خود را به اسم آریا نامده و این کلمه در زبان های اروپائی « آرین » به حال صفتی یعنی منسوب به آریا و آری متداول شده است. بنابراین قدیمی ترین نام مملکت ما همین کلمه ایران بوده یعنی نخست نام ایریا که نام نژاد بوده است نام مملکت را آبریان ساخته اند و سپس به مرور زمان ابریان ، آیران شده و در زمان ساسانیان ایران ، ایران ( به کسر اول و سکون دوم ) بدل شده است و در ضمن اران ( به کسر اول ) نیز می گفته اند . چنانکه پادشاهان ساسانی در سکه و کتیبه ها نام خود را پادشاه ایران و اران می نوشته اند و از زمان شاپور اول ساسانی در سکه ها لفظ انیران هم دیده می شود زیار که الف مفتوح در زبان پهلوی علامت نفی و تجزیه بود و انیران یعنی بجز ایران و خارج از ایران و مراد از آن ممالک دیگر بوه است که ساسانیان گرفته بودند . در همین دوره ساسانی لفظ ایرانشهر یعنی شهر ایران ( دیار و کشور ایران ) نیز معمول بوده است و عراق را که در میان مملکت بدین اسم برده به اسم « دل ایرانشهر » می نامیدند. اما کلمه ایران که اینک در میان ما و اروپائیان معمول است و لفظ جدید همان کلمه ای است که در زمان ساسانیان معمول بوده در دوره بعد از اسلام همواره متداول بوده است و فردوسی ایران و ایرانشهر و ایران زمین را همواره استعمال کرده و حتی شعرای غزنوی نیز ایرانشهر و ایران را در اشعار خود آورده و پادشاهان این سلسله را خسروان این دیار دانسته اند. پس از اینکه اروپائیان مملکت ما را در عرف زبان خود پرس یا نظائر آن می نامیدند و این عادت مورخین یونانی و رومی را رها نمی کردند چه از نظر علمی و چه از نظر اصطلاحی به هیچ وجه منطق نداشت زیرا که هرگز اسم این مملکت در هیچ زمان پراس یا کلمه ای نظیر آن نبوده و همواره پارس یا پرس نام یکی از ایالات آن بوده است که ما اینک فارس تلفظ می کنیم. تابلویی که می بینید، اثر «وینسنت لوپز» نقاش اسپانیایی قرن ۱۸ روایت کننده ی یکی از داستان های تاریخ ایران باستان است. در لغت نامه ی دهخدا زیر عنوان «پانته آ» بر اساس روایت «گزنفون» آمده است که هنگامی که مادها پیروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه می کردند. در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین زن شوش به نام پانته آ که همسرش به نام « آبراداتاس» برای مأموریتی از جانب شاه خویش رفته بود . چون وصف زیبایی پانته آ را به کورش گفتند ، کورش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بازستاند. و حتی هنگامی که توصیف زیبایی زن از حد گذشت و به کورش پیشنهاد کردند که حداقل فقط یک بار زن را ببیند، از ترس اینکه به او دل ببازد، نپذیرفت. پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از نگاهبان به نام «آراسپ» سپرد . اما اراسپ خود عاشق پانته آ گشت و خواست از او کام بگیرد، بناچار پانته آ از کورش کمک خواست.. کوروش آراسپ را سرزنش کرد و چون آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازای از طرف کوروش به دنبال آبراداتاس رفت تا او را به سوی ایران فرا بخواند. هنگامی که آبرداتاس به ایران آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند. می گویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: «سوگند به عشقی که میان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند ونیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم.» آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانته آ بر سر جنازه ی او رفت و شیون آغاز کرد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش کرد تا مراقب باشند که خود را نکشد، اما پانته آ در یک لحظه از غفلت ندیمان استفاده کرد و با خنجری که به همراه داشت، سینه ی خود را درید و در کنار جسد همسر به خاک افتاد و ندیمه نیز از ترس کورش و غفلتی که کرده بود ، خود را کشت. هنگامی که خبر به گوش کوروش رسید، بر سر جنازه ها آمد. از این روی اگر در تصویر دقت کنید دو جنازه ی زن می بینید و یک مرد و باقی داستان که در تابلو مشخص است. کاش از این داستان های غنی و اصیل ایرانی فیلم هایی ساخته میشد تا فرزندان کوروش منش و خوی اصیل ایرانی را بیاموزند. 1. رومیها عادت داشتند از پنبه نسوز در لباسهایی که هر روز میپوشیدند استفاده کنند. (پیشینیان پلینی (یک طبیعت گرای رومی) گفته آنها به این دلیل لباسهایی با الیاف پنبه نسوز میپوشیدند که آنها سفیدتر از پارچههایی با الیاف معمولی بودند و میتوانستند خیلی راحت لباسهایشان را درون آتش پرتاب کنند. او همچنین خاطر نشان کرد که خدمتکارهایی که لباسهایی با الیاف معدنی میپوشیدند اغلب از بیماریهای ریوی رنج میبردند. 2. در مصر باستان قلب انسان را جایگاه هوش و اطلاعات میدانستند نه مغز. مصریهای باستان فکر میکردند مغز فقط چیزی است که درون سر را پر میکند. بنابراین آنها هنگام مومیایی کردن مغز را بیرون آورده و دور میانداختند، درحالیکه درمورد قلب دقت و توجه خاصی مبذول میداشتند!
3. زمان رواج امراض مسری در قرون وسطی برخی از دکترها لباسها و ماسکهایی با نقوش ابتدایی و باستانی میپوشیدند به نام «لباس بیماری یا مرض». این ماسک دارای چشمیهای شیشه ای قرمز رنگ بود که آنها تصور میکردند شخص را در برابر شیطان غیرقابل نفوذ میسازد. قسمت بالایی ماسک با گیاهان معطر و ادویه جات پر میشد تا محافظی باشد دربرابر «هوای بد» که اعتقاد داشتند مرض و بیماری را با خود حمل میکند. 4. 3.500 سال پیش تخمین میزدند که جهان دوران باشکوه 230 ساله ای را داشته که در آن دوران هیچ جنگی اتفاق نیفتاده است. 5. در چرخههای شهرنشینی اروپای غربی و آمریکاییها، بعد از اوایل قرن 17 تزئین ریش از دنیای مد خارج شد؛ برای مثال در سال 1698 پیتر پادشاه روسیه دستور داد مردها ریشهایشان را به طور کامل بتراشند و سال 1705 برای کسانی که ریش داشتند مالیات گذاشتند تا جامعه روسیه هم سو با معاصرانش در جوامع غربی شود.
6. پرفروش ترین کتاب قرن پانزدهم کتابی شهوانی به نام «داستان دو عاشق» بود که هنوز هم خوانده میشود!نویسنده این کتاب اگرچه پاپ پیوس دوم (که سالهای 1464-1458 سلطنت میکرد) بود، اما تفاوتی با «آنیس سیلوییوس پیکولومینی» نداشت. 7. در مصر باستان گربهها را مقدس میدانستند. وقتیکه گربه خانگی یک خانواده میمرد، تمام اعضای آن خانواده ابروهایشان را میتراشیدند و تا موقعی که ابروها کامل رشد کند عذادار میماندند.
8. مدل عمو سام در اثر معروف «تو را میخواهم» سال 1917 صورت نقاشی به نام جیمز مونتگومری فلاگ بود. برای تاثیرگذاری بیشتر او پرتره اش را مسن تر نقاشی کرد و ریش بزی بهش اضافه کرد.
9- 200سال قبل از میلاد وقتیکه شهر اسپارتای یونان در اوج قدرت خود بود به ازای هر شهروند 20 نفر خدمتکار وجود داشت. تصور کنید خانههای مردم آن زمان حتما از تمیزی برق میزد!!
به عکس قاتل ناصرالدین شاه یعنی میرزا رضای کرمانی که در صحن شاه عبدالعظیم در شهر ری، ناصرالدین شاه را به گلوله بست، نگاه کنید. این عکس را همه دیده اند. میرزا رضا در حالی که زنجیر شده است، سر زنجیر را یک امنیه سیه چرده به دست دارد.این امنیه سیه چرده، پدر رضا شاه است که از بادکوبه به ایران مهاجرت کرد و مدتها جزو عساکر قزاق بود. اما بعدها به علت اعتیاد به مواد مخدر (که در آن زمان منع قانونی نداشت و استعمال آن آزاد بود) از سپاه قزاق اخراج شد و به خدمت کامران میرزا نایب السلطنه درآمد. (امنیه دولتی شد)
محمدقلی مجد تاریخ نویس در کتاب بر مبنای مدارک معتبر موجود در مرکز اسناد ملّی ایالات متحده آمریکانارا و مسعود بهنود نویسنده ایرانی مدعی هستند که رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت (۱۹۴۱) حدود ۲۰۰ میلیون دلار در حسابهای بانکیاش در لندن و نیویورک و تورنتو ذخیره پولی داشته است. بنابر ادعای وی، این رقم به غیر از معادل ۵۰ میلیون دلاری است که در بانک ملی تهران و حدود ۷۰۰۰ روستایششدانگ و کارخانههایی است که وی در ایران داشته است. عباسقلی گلشائیان، تاریخ نویس ایرانی در کتاب «رضا شاه از سقوط تا مرگ»، مدعی است که رضاشاه در هنگامی که تصمیم به استعفا میگیرد، در جواب کسانی که به وی اتهام به داشتن حساب بانکی در خارج از ایران میزدند، گفت: «آقایان بدانند که من درتمام بانکهای اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم - راست است که در ایران متمولم، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد». این سلسله 53 سال در ایران حكومت كرد. رضا شاه موسس این سلسله بود كه روز 25آذر1304 در كاخ گلستان تاج گذاری كرد و 15 سال بر ایران حكومت كرد.پس از رضا شاه به خاطر محمد علی فروغی سلطنت از پدر به پسر رسید و سرانجام در سال 57 منقرض شد. وبه این ترتیب تاریخ شاهنشاهی 2500 ساله ایران برچیده شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد شاه به آمریکا نزدیکتر شد. دولت آیزنهاور نیز با ارسال کمکهای مالی و نظامی حکومت او را تقویت کرد. در شرایط سرکوب و خفقان پس از ۲۸ مرداد، مذاکرات مربوط به قرارداد نفت بین ایران و نمایندگان شرکتهای بزرگ نفتی جهان آغاز شد و بالاخره قرارداد کنسرسیوم تصویب شد. در این قرارداد که به قرارداد امینی-پیج نیز معروف شدهاست برخلاف قانون ملی شدن نفت ایران باز هم اکتشاف و استخراج و فروش نفت به دست شرکتهای خارجی سپرده شد و ایران به دریافت حق امتیاز (با نام مبهم «پرداخت اعلام شده») اکتفا کرد. در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، در آستانهٔ سفر ریچارد نیکسون، معاون آیزنهاور به تهران، تظاهراتی در دانشگاه تهران در اعتراض به قرارداد کنسرسیوم و سفر نیکسون رخ داد و در آن سه نفر از دانشجویان کشته شدند. شاه که از قدرت گرفتن زاهدی بیمناک بود، بالاخره او را کنار گذاشت و حسین علا را به نخستوزیری منصوب کرد. کسی که به رغم گرایش آشکار به سیاستهای انگلستان، چندی در همراهی با قوام به آمریکا نزدیک شده بود. علا به سبب نرمش در موضعگیریها، برای چنین روزی مناسب مینمود. پس از انعقاد قرارداد کنسرسیوم در سال ۱۳۳۳ و برکناری دولت کودتا، دوباره دربار رونق گرفت و شاه که گمان میکرد تنها راه غلبه بر مشکلات داخلی و بحرانهای منطقهای نظامیگری است و اقتصاد نفتی ایران را معطوف به گسترش و توسعه تشکیلات نظامی و خرید تسلیحات کرد. حسین علاء که آخرین حلقه از رجال قاجار محسوب میشد برای چنین روزی برگزیده شده بود. در آن سالها بیش از آنکه آمریکا از نفوذ شوروی در خاورمیانه نگران بوده باشد، جمال عبدالناصر زبان مشترک اعراب، انگلستان را به وحشت انداخته بود. برای پیشگیری از نفوذ و گسترش نهضت مصر، ایران میبایست در رأس پیمان نظامی باشد؛ «پیمان بغداد» (که بعدها با خروج بغداد از آن به «پیمان سنتو» شهرت یافت). کشورهای ایران، عراق، ترکیه و پاکستان زیر نظر انگلستان اعضای پیمان بغداد بودند. پس از علا، دکتر منوچهر اقبال به نخستوزیری رسید. او که همیشه از نزدیکان دربار بود و اغلب خود را «چاکر اعلیحضرت» میخواند به تقویت دربار و افزایش قدرت شاه و زیر پا گذاشتن آنچه از سنتهای مشروطیت باقی مانده بود کمک کرد. در این دوره شاه به قدرت کامل سیاسی در ایران دست یافت و تمام مخالفان خود را ساکت یا سرکوب کرد. تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور معروف به «ساواک» با کمک آمریکا و اسرائیل نقش مهمی در سرکوبها و نیز گسترش نارضایتی داشت. دوباره انتخابات، همچون دوره رضاشاه، بر اساس فهرست تائیدشده توسط شاه انجام گرفت. در عین حال شاه به مدرنیزه کردن ایران پرداخت و مراکز علمی و فرهنگی کشور را گسترش داد. انجام اصلاحات سیاسی و اجتماعی از جمله تصویب قانون اصلاحات ارضی و اعطای حق رای به زنان از مهمترین فعالیتهای حکومت وی بود. امسال در نمایشگاه مطبوعات، غرفه روزنامه اطلاعات کار جالبی کرده بود و بخش هایی از مطالب مهم و تاریخی روزنامه اطلاعات را به صورت بیلبورد و بزرگ زده بود توی غرفه اش، این مطلب بالا، نطق افتتاحیه رضا شاه در دوره ششم مجلس شورای ملی(تیرماه ۱۳۰۵-مرداد ۱۳۰۷) است، رضاشاه در ۱۳۰۴ توانسته بود با سرکوب مخالفان عمده اش و با تشکیل مجلس موسسان و تغییر برخی از بندهای قانون اساسی مشروطیت، سلطنت قاجاریه را به نفع سلسله پهلوی منقرض کند، خواندن بخش هایی از این نطق جالب است و به خوبی روحیه و طرز تفکر رضاشاه را نشان می دهد:
با نهایت مسرت ، اولین مجلس شورای ملی زمان سلطنت خود را که ششمین دوره تقنینیه است را با توفیق و عنایت سبحانی افتتاح می نماییم، امیدواری کامل دارم که سلطنت ما که نتیجه وقایع مهمه و اداره اراده ملت محبوب ما بوده، تاریخ خوشبختی و سعادت مملکت ما را تجدید و نمایندگان ملت در تامین سعادت و افتخارات مملکت و تهیه وسایل آسایش و رفاه عموم به اجرای نیات خیرخواهانه ما و مشخص ساختن آمال ملی توفیق خواهند یافت.
در خاتمه احتیاج شدید مملکت و توقف اصلاحات بر توحید مساعی و اتفاق کلمه به نمایندگان ملت خاطر نشان نموده و توفیق آنان را در ادای وظایفی که برعهده گرفته اند از خداوند مسئلت می نماییم.
اما سرنوشت اینطور رقم خورده بود که رضاشاه در سال ۱۳۲۴ غربت و تبعید ژوهانسبورگ بمیرد و جنازه مومیایی شده او چهار سال بعد، به ایران آورده شود(عکس زیر، جنازه مومیایی شده رضاشاه است)، جنازه رضاشاه را در مقبره بزرگی در شهرری دفن کردند.
اما بازهم سرنوشت رضاخان و جنازه اش به اینجا منتهی نشد، آیت الله صادق خلخالی، حاکم شرع معروف اوایل انقلاب در اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ با جرثقیل به سراغ قبر رضاشاه در جوار حضرت عبدالعظیم(ع) رفت و آن را تخریب کرد، بعد از تخریب معلوم شد که اساسا جنازه رضاشاه در این مقبره وجود ندارد و احتمالا محمدرضا، جنازه پدر را مخفیانه در هنگام خروج از ایران(دی ماه ۱۳۵۷)، با خود برده است، سرنوشت جنازه رضاشاه هنوز در هاله ای از ابهام است...
جالب اینجاست که در هنگام تخریب قبررضاشاه، همانطور که در این بریده روزنامه می خوانید، نماینده ای از دفتر رئیس جمهور(بنی صدر) از خلخالی خواسته بود که از تخریب این محل خودداری کند، زیر قرار است یک موزه جنایی در این مکان تبدیل شود؛محل سابق قبر رضاشاه و برخی از بلندپایگان رژیم پهلوی( مثل حسنعلی منصور) در خیابان موسوم به آرامگاه، کاملا محو شده و تبدیل به دستشویی و مراکز اداری حرم شده است.
پس از مرگ خشایارشا، پسرش ارشک با نام اردشیر (آرتاخشترا) بر تخت شاهنشاهی نشست. نویسندگان یونانی به او اردشیر درازدست گفتهاند. نخستین کسی که این لقب را برای او نوشته، « دینن » بوده و دیگران از وی برداشت کردهاند. دینن این لقب را به معنای گستردگی توان وی به کاربرده است. پلوتارک مینویسد که وی در بزرگواری و روان والایش در میان شاهنشاهان هخامنشی برجستگی دارد. در روزگار وی رخنهی ایران در یونان پیوندی برپایهی احترام بود. و اردشیر خودمختاری برخی شهرهای یونان مانند آتن را پذیرفت. اردشیر در نخستین سال شاهنشاهی خود به بازسازی سیستم فرمانروایی پرداخت و شهربان هایی برگزید و همچنین کیفرها را ملایم تر کرد. آگاهی از درگذشت خشایارشا به گروهی از مصریان فرصتی برای شورش داد (سال 99 هخامنشی). هخامنش عموی اردشیر که شهربان مصر بود، در شورش کشته شد. شورشیان از مزدوران یونانی بویژه آتنیان بهره میبردند و چنین بر میآید که شورش پشتوانهی مردمی نداشته است. ایرانیان و مصریانی که در شورش دست نداشتند به دژ سپید ممفیس پناهنده شدند. اردشیر ارتاباذ شهربان کیلیکیا و بغ بوخش شهربان سوریه (نوهی بغ بوخش که از یاران داریوش بود) را مامور کرد تا به کمک ایرانی ها در مصر بشتابند. چون نیروی دریایی آماده نبود و جنگ در مصر و نیل نیاز به آن داشت ناچار یک سال برای آمادگی نیروی دریایی گذشت. پس از آن ارتاباذ با نیروی دریایی راهی مصب نیل شد و بغ بوخش به سوی ممفیس رفت. شورش سرکوب شد، با این حال محاصره گروهی از شورشیان در یکی از آداک های (جزیرههای) نیل بیش از یک سال به درازا کشید. سرانجام در سال 105 هخامنشی، اوضاع مصر به حالت عادی برگشت. هرودت هنگام بازدید از مصر چندی پس از شورش می گوید: پارسیان امروزه نیز برای آنکه جریان نیل محفوظ بماند از این راه (راه رودخانه ای که ممفیس را به دریا پیوند می داد) پاسداری می کنند زیرا اگر فشار آب باعث شکستن سد شود و آب سرازیر گردد سراسر شهر به زیر آب می رود. از سوی دیگر آنان با کنترل همهی کشتی هایی که در رود رفت و آمد می کنند، جلوی بهره گیری شورشیان از انها را می گیرند. روزگار شاهنشاهی وی 41 سال بود. وی را دادگستر و مردم نواز یاد کرده اند؛ در روزگار وی مردم در آسایش بودند. وی در سال 135 هخامنشی زندگی را بدرود گفت. کتزیاس نام همسر وی را داماسپیا نوشته است و می گوید که وی در همان روز که اردشیر مرد، زندگی را بدرود گفت. یگانه پسر آنها خشایارشا دوم بود که پس از مرگ اردشیر به تخت نشست. آرامگاه اردشیر اول در نقش رستم قرار دارد. داریوش پسران بسیاری داشت که بزرگترین آنها «آرتابرزن» بود که از دختر گئوبرو، همسر نخست داریوش بود، ولی خشایارشا را که بزرگترین فرزند آتوسا دختر کوروش بود، به جانشینی برگزید. خشایارشا از نبشتهای در تخت جمشید پس از ستایش از اهورامزدا و شناسایی خود، میگوید : « پدر من داریوش بود. پدر داریوش گشتاسپ بود. پدر گشتاسپ، آرشام بود. هم گشتاسپ و هم آرشام زنده بودند که پدر من به خواست اهورامزدا شاه شد. هنگامی که داریوش شاه شد کارهای نیک بسیار کرد. داریوش پسران دیگری داشت، به خواست اهورامزدا مرا مهست آنها نهاد. هنگامی که پدر من داریوش از تخت رفت، من بر گاه (تخت) پدر شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم، کارهای نیک بسیار کردم. آنچه پدرم کرد و نیز آن چه من کردم، چیزهای دیگر را من افزودم و آنچه من و پدرم کردیم همه به خواست اهورامزدا بود. » خشایارشا در 35 یا 36 سالگی به شاهنشاهی رسید. همسر وی هماچهر (شاید هم هماشهر؛ در نوشته های ایرانی در روزگار کیانیان از زنی به نام همای چهرزاد یادشده) نام داشت که دختر هوتن یکی از یاران داریوش بود. مادر هماچهر خواهر داریوش بود. خشایارشا در زمستان شورش مصر را سرکوب کرد و برادرش، «هخامنش» را به جای « فرداد» که چنین برمی آید که در شورش کشته شده باشد به شهربانی مصر گماشت. پس از گذراندن زمستان در سارد خشایارشا در آغاز سال 79 هخامنشی (480 پیش از میلاد مسیح) به سوی یونان روانه شد. ارتش ایران را نیروی دریایی پشتیبانی میکرد. آتنی ها نیز دارای ناوگانی نیرومند بودند که میتوانست با نیروی دریایی ایران به جنگ بپردازد. پس از آن بسیاری از یونانیان از ترموپیل گریختند و تنها اسپارتیان در تنگه ماندند و همه در جنگ کشته شدند. پس از گذر از ترموپیل راه آتن به روی ارتش ایران باز شد، هنگامی که خشایار شاه از مقدونیه به آتن درآمد بسیاری از مردم آن، از شهر کوچ کرده بودند گروهی بر این باورند که خشایارشاه در آتن به تلافی آتش سوزی سارد بخشی از شهر را آتش زد. در مورد این کار خشایارشا نمیتوان حقیقت را به درستی فهمید. چراکه نمی توان حقیقت را از ژرفای نوشتههای یونانیان بدست آورد. آنچه میتوان گفت این است که آتنیها که نمی توانستند در خشکی به برابر ارتش ایران درآیند، با نیروی دریایی ایران در نزدیکی سالامین، که از روی تنگی نیروی ایران نمی توانست کشتی های بسیاری را به جنگ درآورد درگیر شدند. چون این برخورد نتیجه ای در برنداشت، تیمیستوکل رهبر آتن به همراه گروهی به نزد خشایارشا رفتند، که در طی آن توانستند که خودمختاری آتن را بدست آورند. خشایار شاه پس از آن به آسیا بازگشت. تیمستوکل تا پایان شاهنشاهی خشایار شاه رهبر آتن بود ولی پس از آن مردم بر او شوریدند و وی از راه مقدونیه به دربار ایران پناه برد. دیون خرسوستومس نوشته است : خشایارشا پس از بیست سال سلطنت، توسط یک خواجه به نام میترا یا اسپنت میترا و رئیس گارد سلطنتی به نام اردوان که با یکدیگر همدست شده بودند، در خوابگاه خویش کشته شد و در نقش رستم به خاك سپرده شد. سپس اردوان پسر بزرگ خشایارشا بنام داریوش را به قتل رساند و چون پسر دوم پادشاه، ویشتاسپ که والی باکتریه بود، نیز از پایتخت دور بود، اردوان چند ماه سمت نیابت سلطنت داشت. کمبوجیه برای حمله بر مصر چهار سال ار پارس دور بود. و در این مدت اتفاقات زیادی در پارس روی داد. با رسیدن خبر درگذشت کمبوجیه به پارس و به حکومت رسیدن گئومات مغ, لحظهای تعیین کننده برای داریوش, دیگر شاهزادهی هخامنشی فرا رسید. گئومات از کرمان شورش خود را آغاز کرد. کرمان به خاطر همسایگیاش با سرزمین اصلی پارس و نیز به سبب داشتن ثروت زیاد ( دارا بودن معادن طلا، نقره و مس ) بسیار مناسب بود. بعد از مدتی داریوش با شش یار خود (گروه هفت تنان) در شهر پاسارگاد بر گئومات غلبه کرد و گئومات را به قتل رساند. با این همه داریوش تا رسیدن به سلطنت راه زیادی داشت. از یک طرف شورشهای داخلی و از طرف دیگر مطیع ساختن سرزمینهای تحت قلمرو ایران، تا اینکه بر شورشهای داخلی نیز غلبه کرد و خود را رسما شاهنشاه ایران نامید. داريوش منتسب به يکی از خاندانهای فرعی سلسله هخامنشی است، جد داريوش (ارشام) که در آن زمان زنده بود، عنوان پادشاهی داشت و پدر داريوش (ويشتاسب) در پارت از حکام بود. کمتر پادشاهی در بدو جلوس به تخت شاهی مانند داريوش با مشکلات زياد و طاقت فرسا روبرو بوده است. زيرا بعلت غيبت طولانی کمبوجيه از ايران که مدت چهار سال به طول انجاميد و اخباری که در غياب او منتشر میشد، به تخت نشستن برديای دروغين و کارهای او که در مدت هفت ماه برای جلب توجه مردمان ايالات کرده بود، در نتيجه از نفوذ حکام مرکزی، در ممالکی که تازه جزو ايران شده بودند کاست و حس استقلال طلبی آنها را تحريک کرد و هر کدام از ممالک تابعه در صدد بر آمده بودند که از ايران جدا شوند. داریوش پس از فرو نشاندن شورشهای درونی و سرکوبی شورشیان، دستگاههای کشوری و دیوانی منظمی درست کرد که براساس آن همهٔ کشورها و استانهای پیرو شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از دیدگاه سازمان اداری هماهنگ باشند. در آن زمان داریوش متوجه پنجاب و سند شد. در سال ۵۱۲ پ.م، ایرانیان از رود سند گذشتند و بخشی از سرزمین هند را گرفتند. داریوش فرمان داد تا کشتیهایی بسازند و از راه دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو سرزمین زرخیز و پرثروت برای ایران آن روز بسیار مهم بود. مهمترين وقايع سلطنت داريوش، شورش شهرهای يونانی در مقابل حکومت ايران است که منجر به جنگهايی گرديد. در لشکرکشی اول کاری از پيش نرفت. در لشکر کشی دوم، ايرانيان در ماراتن توفيقی بدست نياوردند. پيش از آنکه داريوش اقدام به جنگ سوم با یونان کند، شورشی در مصر روی داد و توجه داريوش به آن معطوف شد. داريوش قبل از عزيمت به مصر خشايارشا را که از آتوسا دختر کوروش بود به وليعهدی انتخاب کرد و به تدارک لشکرکشی به مصر مشغول شد و پس از سرکوب شورش مصر دیگر نتوانست به یونان لشکر کشی کند زیرا در سال 486 ق. م بعد از 36 سال سلطنت درگذشت. در زمان او مرزهای سرزمینهای شاهنشاهی ایران از یک سو به چین و از سوی دیگر به درون اروپا و آفریقا میرسید. داریوش این پیروزیها را در همه جا نتيجهی خواست اهورامزدا میداند، میگوید: «هرچه کردم به هر گونه، به خواست اهورامزدا بود. از زمانی که شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به خواست اهورامزدا لشکرشان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم... سرزمینهایی که شوریدند، دروغ آنها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را به دست من داد و با آنها چنان که میخواستم، رفتار کردم. ای آن که پس از این شاه خواهی بود، با تمام نیرو از دروغ بپرهیز. اگر اندیشه کنی، چه کنم تا کشور من سالم بماند، دروغگو را نابود کن...». آرامگاه داریوش یکم در چهار هزار و پانصد متری پارسه، در نقش رستم است. بعد از داریوش يكم، خشایارشا اول جانشین وی شد و آرزوی داریوش را برای فتح یونان و گوشمالی آنها را به انجام رساند. س از مرگ کوروش بزرگ کمبوجیه دوم جانشین وی شد. کمبوجیه دوم پسر ارشد کوروش بزرگ در هنگام فتح بابل مردی بالغ بود که فرماندهی یک رده از سپاهیان پدرش را به عهده داشت. بعد از اضافه شدن بابل به شاهنشاهی کوروش بزرگ, کمبوجیه به عنوان نمایندهی پدرش ساکن ایالت بابل شد. کمبوجیه به مدت هشت سال به عنوان جانشین پدرش در بابل حکومت کرد. حکومت کمبوجیه در بابل به نظر صلح آمیز و آرام بوده و به رشد اقتصادی کمک بسیاری کرده است. در اوایل سال 530 ق.م کوروش به قصد سرکوب شورش «ماساگت ها» به لشکرکشی بزرگی دست زد. چون در غیاب شاه یک نفر به عنوان جانشین او انتخاب میشد، در غیاب کوروش کمبوجیه به عنوان جانشین شناخته شد. و در اواخر تابستان همان سال خبر کشته شدن کوروش به بابل رسید و کمبوجیه بلافاصله عنوان « شاه بزرگ, شاه کشورها » را دریافت کرد. در اوایل سال 529 کمبوجیه خود را برای لشکرکشی به مصر آماده کرد. فتح مصر به عنوان آخرین حکومت بزرگ و با اهمیت منطقه، از برنامه های کوروش بزرگ بود، که عمرش کفاف آنرا نداده بود. هنگام بازگشت به ایران در میان راه در شهر اکباتانه در کنعان بود که خبر غصب سلطنت از طرف «بردیا» برادر کوچکتر کمبوجیه به گوش کمبوجیه رسید. روایات مختلفی بر سر عامل مرگ کمبوجیه وجود دارد, اما میدانیم که کمبوجیه قبل از ترک اگباتانه به طور مرموزی درگذشت. و شاهنشاهی پارس را به بردیا بازگذاشت. به گفتهی داریوش: کمبوجیه هنگام ترک ایران برای لشکرکشی به مصر، برای اطمینان از موقعیت خود به عنوان شاهنشاه پارس و برای جلوگیری از دسیسه های آینده برادر کوچک خود بردیا را پنهانی به قتل رساند. و در زمانی که کمبوجیه در مصر بود, یکی از مغهای مادی که در دربار بود متوجه شد که برادر خودش «گئوماته» به طور عجیبی شبیه بردیای مقتول است. در این زمان مردم به علت خرجهای گزاف کمبوجیه برای فتح مصر به تنگ آمده بودند. و چشم به راه یک پادشاهی دیگر بودند. در این اوضاع گئوماته در یکی از شهرهای ماد ادعا کرد که بردیای واقعی است. و خود را « شاه بزرگ, شاه کشورها » نامید. بسیاری از مردم به طرف او متمایل شدند. گئوماته بلافاصله مالیات سه سال مملکت را بخشید و دست به اصلاحات دیگری نیز زد. گئوماته به بیدادگری خود ادامه میداد. که فرزندان هفت تن از خانوادههای اشرافی پارس به سرکردگی ویندافرنه و بعد به فرماندهی داریوش (نیزه دار کمبوجیه در فتح مصر ونوهی همان آرشامی که به دست کوروش از سلطنت پارس خلع شده بود) برای سرنگونی گئوماته دست به طوطئه زدند. بنا به نوشته داریوش در کتیبه کوه بیستون, جنگ بزرگی بین داریوش و گئوماته در گرفت. و داريوش بزرگ پس از پیروزی بر گئوماته خود به پادشاهی رسید. كوروش پسر كمبوجيه اول (فرمانروای انشان) و مادر او ماندانا (دختر ایشتوویگو)، آخرين پادشاه ماد میباشد. در سال ۵۵۳ پ. م. کوروش بزرگ، همهی پارسها را علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، چندی از سپاهیان ماد به كوروش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد. پس از شکست مادها، كوروش در پاسارگاد شاهنشاهی پارس را پایهگذاری کرد، پادشاهی او از ۵۳۹-۵۵۹ پ.م است. كوروش بزرگ که پادشاهی ماد را به دست آورد و برخی از استانها را به وسیله نیروی نظامی پیرو خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود، ادامه داد. وی دو هدف مهم داشت: در باختر تصرف آسیای صغیر و ساحل دریای مدیترانه که همهی جادههای بزرگی که از ایران میگذشت به بندرهای آن میرسید و از سوی خاور، تأمین امنیت. در جنگی که بین كوروش بزرگ و کرزوس (همان قارون نامور که دایی مادر كوروش یعنی ماندانا هم بود) پادشاه لیدیه در گرفت، كوروش در «کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که پیرو پارس شود. کرزوس این پیشنهاد را نپذیرفت و جنگ بینشان آغاز گردید. در نخستین برخورد، پیروزی با کرزوس بود. سرانجام در جنگ سختی که در «پتریوم» پایتخت هیتیها روی داد، کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا بست نشست. كوروش شهر را دوره کرد و کرزوس را دستگیر نمود. لیدیه گرفته شد و به عنوان یکی از استانهای ایران به شمار آمد. کرزوس از این پس مشاور بزرگ هخامنشیان شد. پس از گرفتن لیدی، كوروش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم بی اما و اگر را خواست که یونانیان نپذیرفتند. در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری گرفته شدند. رفتار کوروش با شکستخوردگان در مردم آسیای صغیر اثر گذاشت. كوروش، گرفتن آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه مرزهای خاوری شد. زرنگ، رخج، مرو و بلخ، یکی پس از دیگری در زمره استانهای تازه درآمدند. كوروش از جیحون گذر کرد و به سیحون که مرز شمال خاوری کشور بود، رسید و در آنجا شهرهایی سختبنیاد، برای جلوگیری از یورشهای مردم آسیای مرکزی ساخت. كوروش در بازگشت از مرزهای خاوری، عملیاتی در درازای مرزهای باختری انجام داد. ناتوانی بابل، به واسطه بیکفایتی نبونید، پادشاه بابل و فشارهای مالیاتی، كوروش را متوجه آنجا کرد. بابل بدون جنگ شکست خورد و پادشاه آن دستگیر شد. كوروش در همان نخستین سال پادشاهی خود بر بابل، فرمانی بر اساس آزادی یهودیان از بند و بازگشت به کشور و دوبارهسازی پرستشگاه خود در بیتالمقدس پخش کرد. او دیگر بردگان را هم آزاد کرد، و به گونهای بردهداری را از میان برداشت. آنچه که در مورد او جای ترديد نمی گذارد اينست که لياقت نظامی و سياسی فوق العاده در وجود وی با چنان انسانيت و مروتی در آميخته بود که در تاريخ پادشاهان شرقی پديده ای بکلی تازه بشمار می آمد. هر بار که حريفی از پای در می افکند مثل يک شهسوار جوانمرد دستش را دراز می کرد و حريف افتاده را از خاک بر می گرفت. رفتارش با کرزوس که او را از مرگ نجات داد. احترام او به عقايد دينی عاقلانه ترين و زيرکانه ترين سياستی بود که در چنان دنيايی به او اجازه داد تا اقوام مختلف متمدن و نيمه وحشی را بدون مشکلی در کنار هم اداره کند و آنها کنار هم بياسايند و در سرزمين او ضعيفان در سايه اقتدارش در آرامش زندگی کنند و اقوام مخالف نيز بواسطه اين جوانمردی هرگز در مقابل او تا پای جان ايستادگی نکنند. اينگونه بود که کوروش، کوروش شد. كوروش برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هر کس در باورهای دینی خود و انجام آیین دینی خویش آزاد است، و بدینسان كوروش بزرگ قانون سازگاری بین دینها و باورها را پایهگذاری کرد و اولين منشور حقوق بشر جهان را بنیان نهاد. در اثر شورش ماساژتها که یک ایل ایرانیتبار و نیمهبیابانگرد و تیرهای از سکاهای آن سوی رودخانه سیردریا بودند، مرزهای شمال خاوری شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت. كوروش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل برگزید و به جنگ رفت و در آغاز پیروزیهایی به دست آورد. تاریخنویسان یونانی در داستانهای خود مدعی شدهاند که ملکه ایرانیتبار ماساژتها، تهمرییش او را به درون سرزمین خود کشاند و كوروش در نبردی سخت، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و اینکه پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند. او بزرگ مرد تاريخ ايران زمين و از جمله نوادری که تاريخ جهان به خود ديده است. انسانی والا و ابرمردی بی همتا که می توان گفت نام ايران با وجود او ايران شد و از بنيانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آريايی واقع در فلات ايران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هويت ايرانی متشکل از مادهای آذربايجان و کردستان و پارسهای جنوب و پارتهای شرق ايران زمين که ملت واحد ايران را تشکيل دادند. پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند بزرگتر او کمبوجیه دوم به شاهنشاهی رسید. پارسها مردمانی از نژاد آریایی هستند که از حدود سه هزار سال پیش از مبلاد مسیح به فلات ایران آمدهاند. پارسها همزمان با مادها به بخشهای باختری ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان جای گرفتند. با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان پارس به خوزستان و بخشهای مرکزی فلات ایران گسترش یافت. پس از آن در زمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ پ. م) پادشاهی ماد به پارس چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود. هخامنشیان نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» میرساندند که سرکرده خاندان پاسارگاد از خاندانهای پارسیان بودهاست. هخامنشیان، در آغاز، پادشاهان بومی « پارس » و سپس « انشان » بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر « ایشتوویگو » واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند. به پادشاهی رسیدن پارسیها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجستهٔ تاریخ باستان است. آنها دولتی ساختند که دنیای باستان را به استثنای دو سوم یونان زیر فرمان خود در آورد. پذیرش و بردباری دینی از ویژگیهای شاهنشاهی هخامنشی به شمار میرفت. شاهنشاهی هخامنشیان به عنوان بزرگترین حكومت جهان از نظر جمعیت نام برده شده است. بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون نفر جمعیت جهان آن زمان در این شاهنشاهی زندگی میکردند. هخامنشیان از خاندان پاسارگادیان بودهاند که در پارس جای داشتهاند و سر دودمان آنها هخامنش بودهاست. پس از نابودی دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، شاه دولت آشور، چون سرزمین ایلام ناتوان شده بود، پارسیها از دشمنیهای آشوریها و مادیها استفاده کرده و انزان یا انشان را گرفتند. این رخداد تاریخی در زمان چیشپش دوم شاه انشان پارس کیمن روی دادهاست. با توجه به بیانیه کوروش بزرگ در بابل، میبینیم او نسب خود را به شاه انشان پارس کیمن میرساند و او را شاه انزان میخواند. پس از مرگ چیشپش(شاه انشان پارس کیمن)، کشورش میان دو پسرش «آریارمنه»، پادشاه پارس و کوروش که بعدها عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، بخش گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج پیشرفت بود و هووخشتره در آن فرمانروایی میکرد، دو کشور کوچک تازه، ناچار زیر فرمان دولت ماد بودند. کمبوجیه فرزند کوروش یکم، دو کشور نامبرده را زیر فرمانروایی یگانهای در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد. کوروش بزرگ ترین پادشاه هخامنشی است. با بررسی کلی میتوان به این گونه نتیجه گرفت كه در یکچهارم نخست سده ششم پ. م، چیشپش، پسر هخامنش فرمانروایی پارس را به پسر بزرگترش آریارامنه داد، در حالی که پسر کوچکترش، کوروش یکم به فرمانروایی انشان گماشته شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش یکم، پسرش کمبوجیه یکم و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. ترتیب شاهان این دودمان قبل از تشكيل حكومت مستقل هخامنشی، چنین بوده است : • شاخه اصلی : هخامنش، چیشپش یکم، کمبوجیه یکم، کورش یکم، آرسک، کوروش بزرگ (دوم)، کمبوجیه دوم، بردیا، کوروش سوم، کمبوجیه سوم. • شاخه فرعی : آریارمن، ارشام، ویشتاسپ، داریوش بزرگ (یکم). در این دوران، کوروش بزرگ توانست از ضعف آخرين شاه ماد بنام « ایشتوویگو » استفاده كند و مادها را به پیروی خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. چندی پس، کوروش بزرگ بخشهای بزرگی از سرزمینهای خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. پس از او نیز کمبوجیه راه پیروزیهای پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود. پس از مرگ کمبوجیه تاج شاهنشاهی به داریوش از شاخه فرعی هخامنشی میرسد. آنچه به دیده راستین میرسد، این است که داریوش در زمان زندگی پدر و پدربزرگش (آرشام پدربزرگش یا پسرش ویشتاسب، پدر داریوش)، و با همراهی آنها، پادشاهی را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در آغاز فرمانروایی وی، بر اساس آگاهیهای گلنوشتههای یافته شده از پی ساختمانها، این دو زنده بودند. ترتيب شاهان هخامنشی پس از تشكيل حكومت مستقل شاهنشاهی به ترتيب عبارتند از : کوروش بزرگ (كورش دوم)، کمبوجیه، بردیای دروغین (گوماته مغ)، داریوش بزرگ، خشایارشا (خشیارشا)، اردشیر یکم (اردشیر درازدست)، خشایارشای دوم، سغدیان، داریوش دوم، اردشیر دوم، اردشیر سوم، ارشک (شاه هخامنشی)، داریوش سوم. یکی از آیینهای موجود در فرهنگ عشایر بختیاری برپا داشتن شیر سنگی یا « برد شیر » بر مزار چهره های ماندگار، سرشناس و بزرگ ایل است. اهالی این قوم شیر سنگی را که نشانه شجاعت، دلاوری، ویژگیهایی چون هنرمندی در شکار و تیراندازی در جنگ و مهارت در سوارکاری است، بر آرامگاه این گروه قرار میدهند. در واقع شیرهای سنگی مجسمههایی هستند که در گذشته توسط سنگ تراشها تراشیده میشدند و آنها را روی قبر افراد شجاع و دلیر ایل بختیاری قرار میدادند. شیر سنگی برای قوم بختیاری تنها نماد غیرتمندی و بی باکی و زورمندی نبوده، بلکه این قوم چون شیعه و پیرو علی بن ابیطالب بود، از این رو ارزش و مفهوم ولایتمداری و پایبندی به مرام و مسلک آن امام همام و آیین سرافراز تشیع را نیز در نظر گرفت و این ارزشها را در قالب تسبیح، که نماد و مظهر پارسایی و نماز و نظر پاکی است، روی پیکره شیر سنگی حک کرد و به آن تجلی بخشید. به عقيدهی لرهای بختياری شیرها به دو نوع مسلمان و کافر تقسیم شدهاند : نوع اول دارای رنگی گندمگون و زرد روشن و نوع دوم قهوهای رنگ با یال و پشت سیاه. آنان معتقدند که اگر کسی مورد حمله شیر مسلمان واقع شود باید کلاه خود را از سر بردارد و در نهایت ادب و خضوع او را به نام «علی» قسم دهد که وی را ببخشد. شیر با شنیدن این درخواست پی کار خود خواهد رفت. اما اگر شیر کافر باشد، توجه نخواهد کرد. هنوز هم در مراسم سنتی هنگامی که شخصی دچار ضعف و سستی شود، او را از زیر تنه شیر سنگی عبور میدهند. زیرا بر این باورند که ترسش خواهد ریخت. و یا هنگامی که فردی دچار سیاهسرفه میشود، زیر تنه شیر سنگی گودالی کنده پر از آب میکنند و بیمار را وادار میکنند که از آن بنوشد تا سلامتیاش را باز يابد. بختیاریها روی قبر بزرگان و جوانمردانشان تندیس شیر سنگی میگذاشتند. شیر در میان بختیاریها نماد شجاعت است. نماد شیر علاوه بر این تندیسها، در قالی و گلیم و گبههایی که بختیاریها میبافند نیز دیده میشود. نقش رستم یکی از مهمترین و زیباترین آثار باستانی سرزمین همیشه جاوید پارس میباشد که آثار مهمی را از دوران عیلامی، هخامنشی و ساسانی در خود جای داده است. بر سینه این کوه مقبرههای بسیار عظیمی بجای مانده که شهریاران هخامنشی در آنجا آرمیدهاند. همچنين نقش برجستههایی از وقایع مهم دوران ساسانیان ( از جمله تاجگذاری اردشیر بابکان و پیروزی شاپور اول بر امپراتوران روم )، بنایی موسوم به کعبه زرتشت و نقش برجسته ویران شدهای از دوران عیلامیان اشاره کرد. از راست به چپ این قبور منسوب به خشایارشا، داریوش کبیر، اردشیر اول و داریوش دوم میباشد. در آرامگاه داریوش اول، سنگ نوشته های بزرگی به خط میخی وجود دارد که حاوی نیایش و مضامین مذهبی است. داریوش اول، نام کشورها و سرزمینهای تابع خود و اندرزهای معنوی فراوانی را در این نوشتهها برشمرده است. • در پایین کوه آثار بسیار زیبایی از دوران ساسانی حجاری شده که عبارتند از : - نقش اول : تاجگذاری نرسی ( 294-304 میلادی ) پسر شاپور اول ساسانی که حلقهی شهریاری را از آناهیتا، خدای آب دریافت میکند. نرسی پسر شاپور اول و فرمانروای ارمنستان در سال 294 میلادی بر بهرام سوم پسر بهرام دوم و نوه بهرام اول ( یعنی پسر برادرزاده خود ) شورید و تاج و تخت ایران را به دست آورد. این نقش صخره ای بسیار مشهور، تاجگذاری نرسی را نشان میدهد. حلقه دیهیمدار شاهی میان او و نقش زنی تاجدار قرار دارد و مانند آن است که نرسی آنرا از دست بانو میگیرد. بانوی مذکور در سمت راست ایستاده است، موهای مجعدش در بالای تاج کنگره داری آراسته گشته و لباس بلند و آویزانش با کمربندی بسته شده و با دکمهای روی سینهاش و زیر گردنبدنی گوهرنشان استوار گردیده است. - نقش دوم : اين نگاره زیر آرامگاه داریوش کبیر قرار دارد. مشتمل بر دو نقش است که نشان دهنده پیروزی بهرام دوم ( 273-294 میلادی ) بر دشمن خویش میباشد. نگاره فوق، پیروزی بهرام دوم ( 274-294 میلادی ) را بر دو دشمن خویش نشان میدهد و دو صحنه، یکی بالای دیگری که به وسیله خط باریکی از هم جدا گشته اند حجاری شده است. بهرام سوار بر اسب چهار نعل به سوی دشمنی سواره میتازد و نیزه بلند خود را چنان بر او زده که نیزه دشمن شکسته شده است. - نقش سوم : پیروزی شاپور اول ساسانی بر والرین امپراطور روم را نشان میدهد. در زمان شاپور اول، سه پادشاه رومی به ایران حملهور شدند. یکی " گردیانوس " جوان بود که در 242 میلادی کشته شد. دیگری " فیلیپ عرب " بود که در برابر شاپور ناچار به عجز شد و قبول کرد که باج سالیانه بپردازد و سوم " والرین " بود که در 262 میلادی با هفتاد هزار سرباز و امیر و سناتور رومی به دست ایرانیان اسیر گشت. این صحنه پیروزی شاپور از زیباترین نقش برجستههای تاریخی نقش رستم است و از حادثهای حکایت دارد که مایه سرافرازی ایرانیان میباشد. شاپور با تاج کنگرهای و جامه آراسته سوار بر اسب رو به سمت چپ نقش شده است و در پیش او فیلیپ عرب امپراطور باجگذار رومی زانو زده است. شاپور اول پیروزی خود را بر دیوار کعبه زرتشت در نقش رستم توصیف نموده است. شاپور در این کتیبه می گوید : - نقش چهارم : در زیر مقبره اردشیر اول یک مجلس حجاری با دو نقش دیده میشود. نقش بالایی به آذرنرسه یا شاپور ذوالاکتاف میباشد. این نقش تقریبا به طور کامل از بین رفته است. نقش پایین متعلق به هرمز دوم میباشد. تیردان بلندی در کنار پای راست پادشاه دیده میشود. اسب پادشاه به نحو جالبی با زینت آلات پشمی و منگوله بر روی ران اسب تزيين یافته است. دم است به شکل گوئی گره خورده و اسب با افسار و براق تزيين شده است. در پشت سر پادشاه پرچمدان دیده میشود. - نقش پنجم : در زیر مقبره داریوش دوم و بر روی کعبه زرتشت، نقش حجاری شدهای مربوط به دوران ساسانی وجود دارد كه طول این نقش 7 متر و بلندای آن 3 متر است. در این نقش یک سوار تاج دار، نیزه خود را بر گردن دشمن فرو کرده است. تاریخ و شخصیت این پادشان فاتح مشخص نیست ولی به عقدیه برخی از دانشمندان این نقش متعلق به شاپور دوم میباشد، با این قرینه که تاج او شبیه تاج شاپور بر روی سکه های اوست تایید میشود. نیزه دشمن شکسته شده و اسب او از پشت به زمین نشسته است. - نقش ششم : نقش بهرام دوم و خانوادهاش که روی یک حجاری قدیمی عیلامی کنده شده است. این قسمت از کوه، نقشی از اوایل هزاره اول قبل از میلاد و متعلق به فرمانروایان عیلامی داشته است که بعدها با ایجاد نقش بهرام دوم صدمه شدیدی دیده است. بهرام دوم ساسانی ( 274-294 میلادی ) قسمتی از نقش عیلامی را محو نمود و برجای آن مجلسی حجاری کرد که خودش در ميان ایستاده و یاران و افراد خانوادهاش را نشان میدهد. تاج پادشاه مزین به نقش عقاب است که پرنده مخصوص ایزد بهرام، ایزد پیروزی بوده است. پادشاه جامهای بسیار آراسته دارد و دسته شمشیر بلندی را به نشانه قدرت با دو دست گرفته است. - نقش هفتم : نقش متعلق به تاجگذاری اردشیر بابکان اولین پادشاه ساسانی است که حلقه شهریاری را از اهورامزدا دریافت میدارد. این یادمان در گوشه شرقی محوطه در ارتفاع دو متری از سطح زمین قرار گرفته و با توجه به کتیبههای آن به سه زبان قارسی میانه، پارتی و یونانی، صحنهای را نشان میدهد که اردشیر بابکان ( سمت راست ) دارد حلقه شاهی را از اهورامزدا ( سمت چپ ) دریافت میکند؛ هم شاه و هم اهورامزدا سوار بر اسباند و زیر پای اسب هر کدام یک نفر افتاده است. فرد زیر پای اسب اردشیر باید اردوان ( آخرین شاه اشکانی ) باشد و دیگری اهریمن. - كعبه زرتشت : این ساختمان بسیار زیبا و مکعب شکل در دو قرن اخیر به نام " کعبه زرتشت " نامیده شده است زیرا خیال کردهاند که با آیین زرتشت پیامبر ایران باستان رابطه داشته است. دقتی که در برش و حجاری سنگهای حجیم سفید و مشکی این بنا به کار رفته است استادی هنرمندان و سبک معماری دوران هخامنشی را به خوبی مینماید. این بنا توسط مهاجمین ناآگاه به سختی آسیب دیده ولی در عین حال به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران مورد توجه میباشد. قمست زیرین بنا توپر ساخته شده اما در بالای ساختمان اطاقی به اندازه 2.5 * 2.5 متر وجود دارد که کاربرد آن مایه بحث بسیار شده است. عدهای آنرا آتشکده میدانند که محل آن و بی نفوذ بودنش این فرضیه را تا حد زیادی مردود میسازد. گروهی آنرا محل نگهداری اسناد و یا حتی جای نگهداری جسد مومیایی شده شاهان میدانند که پیش از ساختن آرامگاهشان آنجا به امانت گذاشته میشدند. اما پلکان سخت این بنا و محل تنگ آن هم این فرضیه را تا حد زیادی مردود میکند. کتیبه طولانی که در اطراف دیوار پایینی این بنا نقش شده است یکی از شاپور اول ساسانی است که به سه زبان پهلوی ساسانی ( پارسی میانه )، پهلوی اشکانی و یونانی هک گردیده است و موضوع اصلی آن شرح حوادث تاریخی دوران شاپور اول به خصوص جنگ ایران و روم است که در آن جنگ سه امپراتور رومی به نامهای " گردیانوس "، " فیلیپ عرب " و " والرین " به سختی شکست خوردند و والرين پس از اسارت در بیشاپور زندانی گشت. کتیبه دیگر در زیر کتیبه اول است که به زبان پهلوی اشکانی و در 19 سطر و به دستور " کرتیر " موبد موبدان نقش شده است. " کرتیر " ضمن معرفی خود و القابش به شرح خدماتی که در راه دین زرتشت انجام داده میپردازد و از رسیدنش به جایگاه موبد بزرگ و دادور تمام کشور و سرپرستی معبد آناهیتا سخن میراند. - مخزن آب : این چاه آب و یا مخزن آب به شکل یک پنج ضلعی نامنظم در پای کوه کنده شده است که بلندترین ضلعش 720 سانتی متر و بقیه اضلاعش 550 سانتی متر طول دارد. شاید به علت قداست منطقه به خصوص در دوران ساسانی، برای بازدیدکنندگانی که به زیارت آثار میآمدند و یا برای اسبان آنها مخزن آبی لازم بوده است. سورنا ( سورن ) يكی از سرداران بزرگ و نامدار تاريخ در زمان اشکانیان است كه سپاه ايران را در نخستين جنگ با روميان در بهار ۲۰۶۰ سال پیش فرماندهی كرد و روميها را كه تا آن زمان در همه جا پيروز بودند، برای اولين بار با شكستگی سخت و تاريخی روبرو ساخت. او جوانی بود آریایی، خردمند، نیکوچهره، تنومند، دلیر، بلند بالا، با موی بلند و ظريف که پیشانی بندی به سبک ایرانیان باستان بر سر میبست. وی از خاندان سورن یکی از هفت خاندان معروف ایرانی ( در زمان اشکانیان و ساسانیان ) بود. سورن در زبان فارسی پهلوی به معنی نیرومند میباشد. از دیگر نامآوران این خاندان ویندهفرن است که در سده نخست میلادی استاندار سیستان بود؛ قلمرو او از هند و پنجاب تا سیستان و بلوچستان امتداد داشت. برخی پژوهشگران او را با رستم دستان قهرمان حماسی ایران یکی میدانند. ذکر نام رستم در منظومه پهلوی اشکانی درخت آسوریک ارتباط او را با اشکانیان نشان میدهد. ژول سزار ( Julius )، پوميه ( Pompee ) و كراسوس ( crassus ) سه تن از سرداران و فرمانروایان بزرگ روم بودند كه سرزمینهای پهناوری را كه به تصرف دولت روم در آمده بود، بهطور مشترک اداره میكردند. آنها در سوم اكتبر سال 56 پيش از ميلاد در نشست لوكا ( Luca ) تصميم حمله به ایران را گرفتند. كراسوس (رییس دورهای شورا) با سپاهی مركب از 42 هزار نفر از لژيونهای ورزيده روم كه خود فرماندهی آنان را بر عهده داشت به سوی ايران روانه شد و ارد (اشك سیزده هم) پادشاه اشكانی ،سورنا سردار نامی ايران را مامور جنگ با كراسوس و دفع یورش روميها كرد. افسران رومی درباره شكستشان از ايران به سنای روم چنین گزارش دادند : سورنا فرمانده ارتش ايران در اين جنگ از تاكتيك و سلاحهای تازه بهره گرفت. هر سرباز سوار ايرانی با خود مشك كوچكی از آب حمل میکرد و مانند ما دچار تشنگی نميشد. به پيادگان با مشكهايی كه بر شترها بار بود آب و مهمات میرساندند. سربازان ايرانی به نوبت با روش از ميدان بیرون رفته و به استراحت میپرداختند. سواران ايران توانایی تير اندازی از پشت سر را دارند. ايرانيان كمانهایی تازه اختراع كردهاند كه با آنها توانستند پای پيادگان ما را كه با سپرهای بزرگ در برابر آنها و برای محافظت از سوارانمان دیوار دفاعی درست كرده بوديم به زمين بدوزند. ايرانيان دارای زوبينهای دوكی شكل بودند كه با دستگاه نوینی تا فاصله دور و به صورت پیدرپی پرتاب میشد. شمشيرهای آنان شكننده نبود. هر واحد تنها از يك نوع سلاح استفاده میكرد و مانند ما خود را سنگين نمیكرد. سربازان ايرانی تسليم نمیشدند و تا آخرين نفس بايد میجنگیدند. اين بود كه ما شكست خورده، هفت لژيون را به طور كامل از دست داده و به چهار لژيون ديگر تلفات سنگين وارد آمد. جنگ حران كه نخستين جنگ بين ايران و روم به شمار میرود، دارای اهميت بسيار در تاريخ است زيرا روميها پس از پيروزيهای پيدرپی برای اولين بار در جنگ شكست بزرگی خوردند و اين شكست به قدرت آنان در دنيای آن روز سايه افكند و نام ايران را بار ديگر در جهان پرآوازه كرد و نام دولت پارت و شاهنشاهی اشکانی را جاودانه ساخت. پس از پيروزی سورنا بر كراسوس و شكست روم از ايران، دولت مرکزی روم دچار اختلاف شدید شد. پس از این جنگ نزديك به يك قرن، رود فرات مرز شناخته شده بين دو كشور گرديد و مناطق ارمنستان، ترکیه، سوریه، عراق تبدیل به استانهایی از ایران گردیدند. روميها برای جلوگيری از شكستهای آينده و به پيروی از ايرانيان ناچار شدند به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه بيشتری بنمايند. سورنا پس از شاه مقام اول کشور را داشت؛ وی ارد را به تخت سلطلنت نشانید و به سبب نجابت خانوادگی در روز تاجگذاری شاهنشاه ایران کمربند شاهی را به کمر پادشاه بست. او به هنگام گرفتن شهر سلوکیه نخستین کسی بود که برفراز دیوار دژ شهر برآمد و با دست خود دشمنانی را که مقاومت میکردند بزیر افکند. سورنا در این هنگام بیش از 30 سال نداشت. سورنا هیچ بهرهای از پیروزی بزرگ خود نبرد. ارد شاهنشاه اشکانی، از قدرت و محبوبیت سورنا هراس داشت و ناجوانمردانه بجای قدردانی، سپهسالار دلاور ایرانی را به قتل رساند؛ پس از این رویداد ناگوار ارتش ایران دچار ضعف گردید و دیگر نتوانست در خاورمیانه و شام پیشروی نماید و در برابر روم تنها به مقاومت و دفاع پرداخت. آریـو برزن يكی از سرداران بزرگ تاريخ ايران است كه در برابر يورش اسكندر مقدونی به ايران زمين، دليرانه از سرزمين خود پاسداری كرد و در اين راه جان باخت و حماسهی «در بند پارس» را از خود در تاريخ به يادگار گذاشت. برخی او را از اجداد لرها يا كردها میدانند. « اسكندر » در سال 331 پيش از ميلاد پس از پيروزی در سومين جنگ خود با ايرانيان (جنگ آربل Arbel يا گوگامل Gaugamele) و شكست پايانی ايران ، بر بابل و شوش و استخر چيرگی يافت و برای دست يافتن به پارسه ، پايتخت ايران روانه اين شهر گرديد. اسكندر برای فتح پارسه سپاهيان خود را به دو بخش تقسیم كرد : در جنگ در بند پارس آخرين پاسداران ايران با شماری اندك به فرماندهی آريوبرزن دربرابر سپاهيان پرشمار اسكندر دلاورانه دفاع كردند و سپاهيان مقدونی را ناچار به عقب نشينی نمودند. با وجود آريو برزن و پاسداران تنگه های پارس گذشتن سپاهيان اسكندر ازاين تنگه های كوهستاني امكان پذير نبود. از اين رو «اسكندر» به نقشه جنگی ايرانيان درجنگ ترموپيل Thermopyle متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بيراهه و گذر از راههای سخت كوهستانی خود را به پشت نگهبانان ايرانی رساند و آنان رادر محاصره گرفت. آريوبرزن با 40 سوار و 5 هزار پياده و وارد كردن تلفات سنگين به دشمن، خط محاصره را شكست و برای ياری به پاتخت به سوی پارسه «Persepolice» شتافت ولی سپاهيانی كه به دستور « اسكندر » از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پيش از رسيدن او به پايتخت،به پارسه دست يافته بودند. لازم به یادآوری است که بدانید یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست. بر خلاف آنچه تا به حال شنیدهایم، پرچم ایران درفش کاویانی نبود بلکه اثر ذوق کورش کبیر بود. درفش کاویان زمانی درست شد که کاوه آهنگر دودمان هر چی آدم خونخوار که اول اسمش ضحاک بود را بر باد داد. • پرچم سیاه جامگان و سرخ جامگان فقط یک رنگ داشت برای همین سلطان محمود که به پادشاهی رسید دستور داد در پرچم سیاه جامگان که طرح ذوق ابومسلم بود یک ماه طلادوزی کنند. پسرش مسعود که به حکومت رسید دستور داد به جای ماه، شیر را در پرچم قرار دهند و از این زمان بود که شیر نماد پرچم ایران شد. البته شیر در دوران باستان نماد قدرت ایرانیان بود. • در زمان خوارزمشاهیان سکه هایی زده شد که عکس خورشید بر پشت شیر بود. دلیل آن آیین مهرپرستی ایرانیان آن موقع بوده است که در این آیین « خورشید » بسیار مقدس بوده است. • شاه طهماسب صفوی چون فکر میکرد که ماه حمل با نشان گوسفند خیلی پربرکت بوده است ( چون خودش متولد ماه حمل بوده است ) گوسفند را جایگزین شیر کرد. در بقیه آن دوران پرچم ایران یک پارچه سبز با نشان شیر و خورشید بود که شیر و خورشید انواع و اقسام حالات مختلف را در این دوران داشته اند. تا این که نادر شاه به حکومت رسید. • نادر شاه چند تا پرچم داشت ولی پرچم ایران را پرچمی سه رنگ قرار داد که از رنگهای پرچم فعلی تشکیل شده بود. در این پرچم که هنوز هم 4 گوش نشده بود و مثلثی بود یک شیر بود که خورشید از پشتش طلوع می کرد و در وسط خورشید عبارت « الله الملک » به چشم می خورد. این پرچم، مادر پرچمهای جدید ایران شد. • آقا محمد خان که یک سری تغییرات اساسی در شکل پرچم انجام داد. مثلا پرچم را 4 گوش کرد و به دست شیر ایران یک شمشیر هم داد. به خاطر این که با نادر هم مخالف بود رنگ پرچم را مانند شکل زير کرد. • امیرکبیر دلبستگی ویژهای به نادرشاه داشت و به همین خاطر پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه میکرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگهای پرچم نادر را قبول کرد، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد. و سراسر زمینه پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی ۱۰ سانتی متر در گوشه بالایی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پایین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباً به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد. • بعد از انقلاب مشروطه در مجلس برای رفع مخالفت روحانیون که استفاده از عکس را حرام می دانستند نمایندگان، شیر را نماد حضرت علی اعلام کردند. مشخص است که دیگر هیچ ایرانی جرات نداشت با نشان حضرت علی مخالفت کند. پس به دست شیر یک شمشیر نیز داده شد. • بعد از انقلاب پرچم ایران دچار تغییراتی شد. این پرچم طولش یک و نیم برابر عرضش است. 22 بار الله اکبر در حاشیه ها دارد. یک هیئت 18 نفره این طرح را که توسط حمید ندیمی طراحی شده است تایید کرده اند. رنگ پرچم : درباره رنگ پرچم هم که می شود هر برداشتی کرد ولی کلا این ترتیب زیر از همه معتبرتر است:
البته می توانید برای این که بفهمید این سه رنگ در پرچم ایران چقدر قدمت دارند، به عکس روی این دیوار که از دوران هخامنشی بجای مانده است و به عنوان پرچم اهورا ( فروهر ) است و الان در موزه لوور نگهداری می شود توجه کنید. یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ بسال ۱۲۵۷ ه.ش. در شهرستان رشت محله استادسرا در یک خانواده متوسطی چشم به جهان گشود. سنین اوّل عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. چندی هم در مدرسه محمودیه تهران به همین منظور اقامت گزید. با این سطح تعلیم میتوانست یک امام جماعت یا یک مجتهد از کار درآید، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر و عبا، عمامه و نعلین را به تفنگ، فشنگ و نارنجک مبدّل ساخت. میرزا دارای دو خواهر و دو برادر، یکی بزرگتر از خود بنام محمّد علی و دیگری کوچکتر بنام رحیم بود که هر دو نفر بعد از میرزا وفات یافتهاند. ایشان مردی خوش هیکل، قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمائی متبسم و بازوانی ورزیده بود. از نظر اجتماعی مردی با ادب، متواضع، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، آدمی صریحاللحجه و طرفدار عدل و آزادی، حامی مظلومان و اهل ورزش بود. او سیگار، تریاک و مشتقاتش استفاده نمیکرد و مشروبات الکلی اصلاً نمینوشید. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید. میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون پیوست و در فتح قزوین شرکت نمود. او بانی نهضت جنگل بود که بتاریخ ۱۲۹۳ ه.ش. شروع به مبارزه مسلحانه بر ضد ارتش اجنبی داخل خاک ایران و بریگارد خودفروخته قزاق همایونی، که زیر دست افسران روسی تعلیم و تربیت شده بودند، کرد و مرارتها بسیار کشید که عاقبت در این راه جان بر کف هدف خود نهاد. تعداد زیادی از انقلابیون جنگل هم در درگیریهای مسلحانه با لشکران انگلیس، روسیه و ارتش سلطنتی قاجار زندگی خود را فدای میهن و مردمش کردند. روانشان شاد و یادشان گرامی باد. هدف جنگلیها اخراج نیروهای بیگانه، رفع بیعدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی بوده است. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ هجری شمسی قوای جنگل با انتشار بیانیهای تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغاء اصول سلطنت و تأسیس حکومت جمهوری را اعلام نمودند و یکروز بعد کمیته انقلاب هیئت دولت جمهوری را معرفی کرد، که میرزا عنوان سرکمیسر و کمیسر جنگ را داشت. امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویکهای روس اغتشاش انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایت جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به فومن رفت و قبل از حرکت دو نفر نماینده با نامه مفصلی برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: "در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست پروگرام بلشویکها را قبول کند". بتاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضد میرزا کودتا و همه طرفداران میرزا را هر که و هرجا بود دستگیر و بازداشت کردند. قزاقها که بسرکردگی سردارسپه سعی به مذاکره با میرزا، قانع نمودن او که به مرکز بیاید و نیایت استقلال خود را از مرکز شروع نماید، کردند. بنا به دلایل عدیدی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلیها بمانند دکتر حشمت و یارانش قبلاً گول قول و فعلهای سردارسپه را خورده بودند تسلیم و به دار آویخته شده بودند. در نهایت قوای قزاق از فرست استفاده و طی شبیخونهای فراوانی نیروهای جنگل را وادار به عقبنشینی نمودند و بعضی از سران تسلیم یا کشته شدند. میرزا باتّفاق تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت میکرد، به کوههای خلخال زدند ولی دچار بوران و طوفان گردیدند و سرانجام زیر ضربات خرد کننده سرما و برف بتاریخ ۱۱ آذر ۱۳۰۰ ، هنگامی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای در آمدند. کرم نام کرد ( مکاری ) که از خلخال عازم گیلان بود این دو را در میان برفها دید و شناخت. بسیار ناراحت شد از اینکه تنها است و یاوری که بتواند بوظائف انسانی عمل نماید ندارد. بااینحال سعی نمود با دادن ماساژ و خوراندن سنجد آنان به حال آورد ولی بینتیجه و بیحاصل بسرعت بسوی آبادی و خانقاه شتافت و از مردم کمک خواست. اهالی که مرید میرزا بودند بسرعت به محل رسیدند و تن یخ زده هردو را به قریه آوردند ولی مرغ روحشان پرواز نموده بود. خبر فوت میرزا که دوستان را متأثر و دشمنان را شاد نمود، بسرعت همه جا پیچید و از جمله بگوش محمّدخان سالار شجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده با عدّهای تفگچی به خانقاه رفت و اهالی را از دفن اجساد مانع کرد. سپس بمنظور انتقامجوئی و کینه دیرینه که با جنگلیها داشت دستور داد یکی از طالشهای همراه وی سر یخزده میرزا را از بدنش جدا کند. رضا استکانی مزدور او سر از تن این مبارز وطن، استقلال و آزادی جدا و تحویل خان داد. نامبرده سر را ابتدا نزد برادرش امیر مقتدر به ماسال و سپس فاتحانه به رشت برد و تسلیم فرماندهان نظامی کرد. در کاوشی که از جیبهای میرزا نمودند تنها یک سکه نقره یک ریالی یافتند و بعد فاتحانه سر این سردار رشید را در مجاورت سربازخانه رشت، آنجا که معروف به انبار نفت نوبل است، مدّتها در معرض تماشا مردم قرار داده. سپس خالو قربان معروف که از یاران سابق میرزا بود و خودش را به سردار سپه فروخته و درجه سرهنگی گرفته بود، سر میرزا را به تهران و تسلیم سردارسپه نمود. سر میرزا به دستور سردارسپه در گورستان حسن آباد دفن کردند. بعد یکی از یاران قدیمی میرزا بنام کاسآقا حسام سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب بخاک سپرد. پس از دوران مشروطه از مراسم عزاداری نسبت به دوران ناصرالدین شاه و قبل آن کاسته شد. ولی در دوران احمد شاه دوباره به شکل سابق بازگشت. طبق اسناد از بین بردن عزاداری از مهم ترین اقدامات انگلیس در زمان رضا خان بوده است. به صورتی که کنسول انگلیس در مشهد از مهم ترین اقداماتی که بعد از کودتای 1299 ه.ش رضا خان باید انجام میداد برهم زدن بساط عزاداری که خود بزرگترین وسیله برای خنثی نمودن سیاست استعماری دولت بریتانیا است، بوده است. برای اجرای این برنامه شوم ابتدا رضاشاه خود را فردی مومن و متدین جا زد به صورتی که دستور جمع کردن تمام قمارخانهها و شراب فروشیها را داد. از اقدامات عوام فریبانه وی حضور در مراسم عزاداری امام حسین(ع) بود. وی این اقدامات را تنها برای جلب توجه مردم میکرد. حضور رضا خان و متجددین آن دوران در مراسم عزاداری بسیار برای مردم تعجب آور بود. به صورتی که افرادی در مراسم شرکت میکردند که سالهای قبل آن مراسم را در جراید مسخره میکردند و حتی کسانی که مسلمان هم نبودند و اعتنایی به اسلام نداشتند هم در مراسم شرکت میکردند و این گونه رفتارها سبب شد که مردم فکر کنند که کودتاچیان در پی ایجاد حکومت اسلامیاند. اما تمام این اقدامات برای این بود که به سلطنت برسد. هنگامی هم که به آن رسید، ناگهان تغییر رویه داد. اولین نشانههای ممنوعیت عزاداری هم در سال 1304 ه.ش اتفاق افتاد. به طوری که چهل روز قبل از شروع محرم رضاخان به آذربایجان سفر کرد. هنگام اقامت شب نامههایی در شهر از طرف وابستگان به دربار پخش شد که از رضاخان خواسته شده بود که حدی برای روضه و ایام آن مشخص کند. هدف از انجام آن نیز این بود که رضاخان میخواست چنین وانمود کند که محدود کردن عزاداری به خواست مردم بوده است. مردم و علما نیز که با خبر شدند بلافاصله قبل از شروع محرم، تكيهها و مراسم روضه خوانی را برقرار کردند. رضاخان برای فراهم کردن مقدمات لازم جهت ممنوعیت کامل عزاداری لازم بود اقداماتی انجام دهد كه از جمله اين اقدامها :
علت این اقدام را آشنا کردن مردم با تمدن امروز و خارج کردن افکار مردم از خراتفات اعلام کردند. کار به جایی رسید که حتی در هنگام مراسم ترحیم افراد، که معمولا ذکر مصیبت ائمه (ع) گفته میشد نیز محدودیتهایی برقرار شد که طی آن در این نوع مراسم، واعظ حق ذکر مصیبت خواندن را نداشت. مسالهی مبارزه با عزاداری در پنج سال آخر حکومت رضاخان با جدیت دنبال شد. مردم ایران در مقابل این اقدام عکس العملهای متفاوتی داشتند. عدهای تسلیم این جریان شدند و عزاداری را ترک کردند. ولی اکثر مردم عزاداریها را به صورت مخفی هم چنان برگزار میکردند. از سال 1315 تا 1320 ه.ش که عزاداری به صورت علنی ممنوع شد، در خانهها و به صورت پنهانی و گاهی قبل از طلوع آفتاب مراسم برگزار میشد. مردم هم از بیم اینکه نکند مکان مراسم به آگاهی ماموران برسد، گاهی از پشت بامها به این مراسمها میرفتند. به این ترتیب در سیاهترین سالهای سلطنت رضاخان دستورات استعمارگران به خوبی اجرا شد و مردم مسلمان ایران از عزاداری در ملاعام منع شدند و در خلال این سالها در نامناسبترین وضع ممکن در داخل سردابها و زیرزمینها یا نیمههای شب و سحرگاه عزاداری میکردند. به علت آن برخوردهای خشن دولت بر مردم، برخی از علمای بزرگ آن دوران مانند آیتاله شاهآبادی جلوی دستورات رضاخان قرار گرفتند. به صورتی که آیتاله شاهآبادی علارغم وجود ممنوعیتها، در روز تاسوعا یا عاشورا، در مسجد جامع بازار مراسم زیارت عاشورا را برقرار کردند. ایشان در تهران با قاطعیت در برابر رضاخان ایستاد و در شرایطی که تمام مساجد و منابر تعطیل بود، هیچگاه منبرش را در مسجد بازار تعطیل نکرد. برخی از بزرگان هم به صورت کمکهای نقدی که به صورت مخفیانه به هیئتها داده میشد، به مبارزه میپرداختند. عهدنامه گلستان، عهدنامه صلحی بود كه با وساطت انگلستان در قریه گلستان واقع در 12 اكتبر 1813 ( 1228 هـ.ق ) در منطقه قراباغ بین ایران و روسیه به امضا رسید. کشور روس در تلاش بود از شمال ایران ( دریای خزر ) تونل بزند و به آبهای گرم خلیج فارس و هندوستان دست یابد، لذا در صدد برآمد که برای رسیدن به این اهداف ایران را تضعیف کند. بنابراین همزمان با فعالیتهای ژنرال گاردان مستشار نظامی انگلیسی برای تقویت قوای نظامی ایران، مخاصمات ایران با روسیه تزاری به چند دلیل شروع شد که دو تا از مهمترین آنها به این شرح است :
ولی با قتل سیسیانف توسط حاکم باکو ( حسینقلیخان ) گوداویچ در روسیه فرماندهی سپاه را بر عهده میگیرد و در سال ( 1803/1218 ) به ایروان حمله میکند و گنجه موطن نظامی گنجوی شاعر معروف ایران را تصرف میکند ولی عباس میرزا - ولیعهد ایران از رود ارس عبور میکند و قوای روس را شکست داده و به عقب میراند. در سال 1805 نیروی دریایی روس به بندر انزلی حمله میکند که نیروهای ایرانی تلفات سنگینی بر آنها وارد میکنند و در اواسط 1807 گوداویچ نمایندهای جهت امضا قرارداد متارکه جنگ به ایران میفرستد ولی فتحعلی شاه با امید به همکاری ناپلئون فرانسوی، شرط مذاکرات را تخلیه تمامی نواحی تحت اشغال دانست و در نهایت نماینده روس دست خالی برگشت. بعد از مدتی در سال 1812 به علت پیمان اتحاد انگلیس و روس مستشاران نظامی انگلیس که در ایران حضور داشتند به جز چند سرجوخه، پستهای خود را ترک میکنند و در همین سال روسیه دست به حمله عمومی میزند و در اصلاندوز شکست جبران ناپذیری به ارتش ایران و عباس میرزا وارد میکند. با فتح اصلاندوز و ایروان، آذربایجان هم تهدید شد و به علت عدم تجهیزات کافی در ارتش ایران، تبریز به تصرف درآمد و شاه به خاطر فشار سرگور اوزلی ( سفیر انگلیس ) و از ترس اینکه انگلیس حمایت مالی خود به ایران را قطع کند و نیز به جهت اینکه در منطقه ترکمان خراسان سر به شورش برداشته بودند و اوضاع نامساعد بود و ترس از پیشروی روس هم در دل شاه و هم در انگلیس وجود داشت، بنابراین زمینه فراهم شد که فتحعلی شاه تقاضای میانجیگری و صلح را بپذیرد. میرزا ابوالحسن ایلچی به عنوان نماینده و سرگور اوزلی نیز به عنوان واسطه از تهران عازم روسیه شدند. دولت روسیه نیز چون در این زمان سخت گرفتار درگیری و کشمکش با ناپلئون بناپارت بود از رسیدن سفیر روسیه و تقاضای صلح استقبال کرد. قرارداد صلح در قریه گلستان از محال قره باغ منعقد شد. این عهدنامه به وساطت و شفاعت سرگور اوزلی، نماینده روس ردیشچوف در مقام فرماندهی نیروهای گرجستان و نماینده تهران میرزا ابوالحسن خان ایلچی در یازده فصل و یک مقدمه امضا شد. • نتیجه عهدنامه گلستان در چند بند خلاصه میگردد :
پس از پیمان نامه گلستان دوره دوم جنگهای ایران و روسیه آغاز شد. در این میان جنگ گنجه مهمتر از همه مینمود. عباس میرزا فرمانده سپاه ایران با حرکت به سوی گنجه در این منطقه سنگر گرفت. در این میان پاسکوویچ فرمانده سپاه روس نیز خود را به این منطقه رساند. ابتدا عباس میرزا به دلیل برخی آشفتگیها در سپاه خود خواست که جنگی اتفاق نیافتد اما تلاش او موثر نیافتاد و جنگ وسیعی در این منطقه در گرفت. در پایان سپاه روس فاتح میدان شد. عباس میرزا سرانجام در ناحیه ترکمانچای خواست که جلوی پاسکوویچ را بگیرد اما در آنجا نیز شکست خورد و سرانجام مجبور شد که شرایط صلح را بپذیرد. در این میان پاسکوویچ که خود را مغرور از فتح جنگ میدید برای سپاه ایران ضرب الاجلی تعیین کرد و گفت چنانچه تا پنج روز تکلیف صلح مشخص نشود عازم تهران خواهد شد. در این میان شاه سرانجام تن به امضای عهدنامه ترکمانچای داد. عهدنامه ترکمنچای قراردادی است که در ۲۱ فوریه ۱۸۲۸ برابر ۱ اسفند ۱۲۰۶ خورشیدی پس از پایان جنگ ایران و روسیه در قفقاز جنوبی و آذربایجان بین روسیه و ایران امضا شد. برای امضای این پیمان از سوی فتحعلی شاه پادشاه ایران، میرزاعبدالحسنخان و آصفالدوله و از سوی روسیه تزاری ایوان پاسکویج حضور داشتند. طی این قرارداد قلمروهای باقی مانده ایران از معاهده گلستان در قفقاز شامل خانات ایروان، مناطق تالش و اردوباد و بخشی از مغان و شروان به روسیه واگذار شد. ایران حق کشتیرانی در دریای مازندران را از دست داد و ملزم به پرداخت ۱۰ کرور تومان به روسیه شد. بر طبق این قرارداد روسیه قول داد از پادشاهی ولیعهد وقت عباسمیرزا حمایت کند. • مفاد این عهدنامه :
در حالیکه در ایران این عهدنامه « ننگین » تلقی میشود اما روسها از آن استقبال میکنند. بطوری که در ۱۷۵مین سالگرد امضای این معاهده، با همکاری سازمان دوستی ارمنستان و روسیه بر فراز « تپه پاسکویچ » در ایروان مجسمه ژنرال ایوان پاسکویچ فرمانده سپاه قفقازی ارتش روس و یکی از تدوینکنندگان این معاهده سرنوشت ساز برای مردم ارمنی که محاصره و تصرف قلعه ایروان را فرماندهی میکرد، نصب شد. در ایران نیز سفارت خانه روسیه تندیسی از وی را نصب کرده و در سالگرد جنگ ارج مینهد. • لغو قرارداد ترکمانچای : روزی شاه عباس اول به تماشای خزينهی جواهرات سلطنتی رفته بود. شاعری که شانی تخلص میكرد، قصيدهای با اين مطلع در مدح شاه عباس خواند: - اگر دشمن خورده باده و گر دوست ... - به طاق ابروی مردانه اوست! شاه عباس خيلی خوشش آمد و دستور داد مقدار قابل توجهی زر مسكوك به او صله دادند. شاعر ديگری به محض شنيدن حاتم بخشی شاه عباس، مديحه ای سراپا چاپلوسی ساخت و به حضور شاه عباس كه تصادفا در اصطبل همايونی بود، شتافت و شعرش را خواند. شاه امر كرد: سه مقابل وزن اين مرد به او سرگين اسب بدهند! شاعر عرض كرد: قربانت شوم، چرا شانی را زر مسكوك و مرا سرگين اسب ؟! شاه عباس پاسخ داد: « اين توفير (خزينه) و (طويله) است و الا شما را فرقی نمیگذارم. حملهٔ مغول به ایران به سه لشکرکشی مغول به ایران اشاره دارد. این لشکرکشیها به تشکیل حکومت ایلخانان مغول در ایران منجر شد. چنگیز خان پس از غلبه بر چین و قسمتی از آسیای میانه با خوارزمشاهیان همسایه شد. خواست چنگیز خان بازکردن راه تجارتی بین ایران و چین بود و در ابتدای امر نسبت به سلطان محمد خوارزمشاه ادب و احترام را رعایت نمود ولی این پادشاه که خیال تسخیر چین را داشت با تدابیر خصمانهٔ خود موجب تحریک غضب خان مغول را فراهم کرده و هجوم او را به ممالک اسلامی باعث گردید. حملهٔ مغول در پی واقعهٔ قتل ۴۵۰ بازرگان مسلمان مغولی در شهر اترار آغاز شد. شروع نخستین لشکرکشی در سپتامبر سال ۱۲۱۹ میلادی (پائیز ۶۱۶ ه ق) و به فرماندهی چنگیز خان بود. سلطان محمد خوارزمشاه در همان سال با سپاهی به مبارزه با مغول برآمد ولی از جوجی پسر چنگیز شکست خورد و از آن پس تصمیم گرفت که از مواجهه با لشکر مغول خودداری کند. چنگیز جهت دستگیری سلطان محمد دو نفر از بزرگان لشکر خود را به تعقیب او فرستاد. سال بعد سلطان محمد در بستر مرگ،جلالالدین خوارزمشاه را به جانشینی خویش برگزید و جلالالدین بیش از ۱۰ سال بعد از مرگ پدر در برابر سپاهیان مغول ایستادگی نمود. دومین لشکرکشی در سال ۶۲۶ ه ق به امر اوگتای قاآن و به فرماندهی جرماغون نویان بود. این لشکرکشی به قصد پایان دادن به مقاومت جلالالدین خوارزمشاه و تسخیر مناطقی که باقیمانده بود، انجام شد. در پایان این دو حمله مغولان به سلطنت خوارزمشاهیان بر ایران پایان دادند و بسیاری از شهرهای خوارزمشاهی مانند سمرقند، مرو، بامیان، هرات، توس، نیشابور و پایتخت این سلسله گرگانج بکلی ویران شده و مردم آن قتلعام شدند. خط سیر تخریب و ویرانی فقط منحصر به شمال و شمال شرقی ایران نبود، در مرکز و غرب ایران نیز شهرهای ری، قم، قزوین، همدان، مراغه و اردبیل به کلی ویران شدند. سومین لشکرکشی در سال ۱۲۵۴ میلادی (۶۵۴ ه ق) چهل سال پس از شکست و فرار سلطان محمد خوارزمشاه، با هجوم هولاکوخان به ایران آغاز شد. هلاکوخان در این لشکرکشی تسخیر قلعههای اسماعیلیه را اولین هدف خود میشناخت. رکنالدین خورشاه آخرین خداوند الموت در تسخیر این قلعهها به هلاکو کمکهایی نیز کرد اما سرانجام در دنبال تسخیر این قلعهها، خود او نیز به هلاکت رسید بدین ترتیب دولت خداوندان الموت به پایان رسید. پس از این پیروزی بود که حاکمان مغول کوشیدند تا به جای ویرانی و قتلعام مردم بر آنان حکومت کنند. دفاع مردم در حملهٔ نخست مغولان در شهرهای اترار و خجند و هرات همچنین مقاومت اهالی خوارزم، نیشابور، هرات، طالقانِ خراسان و سمنان نشان از آن دارد که در حملهٔ نخست شهرهای مختلف در مقابل حملهٔ مغول به شدت مقاومت کردند اما نفاق سران کشوری و لشکری با یکدیگر و نداشتن یک فرماندهٔ مدبر و فرار خوارزمشاه و بیانضباطی کار نگذاشت که این همه مدافعات به نتیجهای قطعی منتج شود. حمله مغول بیش از خسارتهای اقتصادی، صدمات فرهنگی و روحی برجایگذاشت. در این حمله مراکز علمی و فرهنگی از جمله کتابخانههای بسیاری سوزانده و ویران شد. شهرهای بزرگ بسیاری از بین رفت و به دنبال آن مراکز رشد و پرورش فکری به حداقل رسید. کاهش جمعیت و به اسارت گرفتن و فرستادن صنعتگران ایرانی به مغولستان باعث رکود اقتصادی در ایران گردید و تخریب قناتها و آبراهههایی که در طول قرنها ساختهشدهبودند، سبب رکود کشاورزی شد. پس از حملهٔ مغول شماری از دانشمندان که در این حمله جان سالم بدر برده بودند، به مناطق امن مانده از این حمله مانند آسیای صغیر و هند مهاجرت کردند. همچنین از اثرات دیگر آن رونق تجارت بین ایران، چین و کشورهای غرب ایران بر اثر ایجاد دولت واحد مغول و امنیت راهها بود. این مطالب در مورد انقلاب صنعتی اروپا است. امیدوارم مفید واقع شود.
|
|